مرگ در اندیشه ی مطهری 1

مرگ در اندیشه ی مطهری 1

مرگ در نظر مردان خدا
 

ترس از مرگ، غريزى و طبيعىِ هر موجود جاندار است. از كوچكترين طبقات موجودات زنده مانند حشرات و بلكه از جاندارهاى تك سلّولى گرفته تا بزرگترين و زورمندترين حيوانات مانند فيل و شير همه از مرگ فرار مى‌كنند؛ آنجا كه مى‌بينند پاى مرگ در ميان است راه فرار پيش مى‌گيرند. فكر مرگ و تصور مرگ وحشتناك‌ترين تصورات است.

آدمى از هيچ چيزى به اندازۀ مرگ نمى‌ترسد بلكه از هر چيز ديگر كه مى‌ترسد به خاطر مرگ مى‌ترسد، از آن جهت مى‌ترسد كه آن چيز موجب مرگ وى گردد. اگر پاى مرگ در ميان نبود، آدمى از چيزى وحشت نداشت.

قويترين مردان جهان آن وقت كه خود را در چنگال مهيب مرگ ديده‌اند اظهار عجز و ناتوانى كرده‌اند، كوچك و حقير گشته‌اند، فكرشان و عقيده‌شان عوض شده. مأمون خليفۀ مقتدر عباسى آن وقت كه آخرين لحظات عمر خود را طى مى‌كرد و دانست كه ديگر آفتاب عمرش به لب بام رسيده، دستور داد او را در ميان خيمه‌گاهها و خرگاههاى سپاهيانش ببرند. شب بود و دشت وسيع از آتشهايى كه نقطه به نقطه از طرف سپاهيان روشن شده بود جلوۀ خاصى داشت. ديد تمام آرزوهايش برباد رفته، اين قدرتها و عزتها نمى‌تواند سودى به او برساند. با كمال عجز و لابه دست به آسمان بلند كرد و گفت: اى آن كه مُلك تو دائم و ثابت و هميشگى است، رحم كن بر آن كه مُلكش از دستش مى‌رود.

سلطان سنجر سلجوقى در آخرين لحظات زندگى خود اين اشعار را با خود زمزمه مى‌كرد:

بـه ضـرب تيغ جهانگير و گرز قلعه‌گشاى

جـهـان مسخّر من شد چو من مسخّر راى

بسى قلاع گشودم به يك نمودن دست

بسى مصاف شكستم به يك فشردن پاى

چـو مـرگ تاختن آورد هيچ سود نداشت

بـقـا بـقـاى خداى است و مُلك مُلك خداى

 

 

 

كاخ آمال و آرزوهاى انسان سخت سست بنياد است. آدمى از تار و پود امل و آرزو در خيال خود نقشه‌ها مى‌سازد و يكمرتبه يك حادثۀ كوچك همۀ آنها را نقش بر آب مى‌كند، فكر و عقيده و امل و آرزوى او را بكلى عوض مى‌كند. فرض كنيد آدمى را كه سالم در كوچه و خيابان راه مى‌رود و در سر نقشه‌ها مى‌پروراند، يكمرتبه پزشكان با كمال تأسف به او خبر بدهند كه مبتلا به سرطان است و چاره‌پذير نيست. فكر كنيد چه غوغايى در جهان آمال و آرزوها و افكار و نقشه‌هاى اين آدم پيدا مى‌شود، مانند شهرى كه سيل در آن افتاده باشد و همۀ كوچه‌ها و خانه‌ها را گرفته باشد ديوارها و خانه‌ها يكى پس از ديگرى فرو مى‌ريزد، بلكه مانند شهرى كه بمب اتمى در آن انداخته باشند همه با هم زير و رو مى‌شوند. گاهى مشاهدۀ يك منظرۀ وحشتناك بدون آنكه منتهى به مرگ بشود، افكار و عقايد آدمى را عوض مى‌كند. مثلاً هواپيما سقوط مى‌كند و او جان به سلامت مى‌برد و يا آنكه كشتى طوفانى مى‌شود و او به كمك امواج به ساحل مى‌رسد ولى خاطرۀ آن منظرۀ وحشتناك كه مرگ را در جلو چشم خود مى‌ديده هيچ گاه از ذهنش محو نمى‌شود. سستى و بى‌بنيادى كاخ امل و آرزو در اين گونه مواقع، خوب ظاهر مى‌گردد.

(مطهری)[1]

آرى اگر كاخ روحيۀ آدمى كاخ امل و آرزو باشد سست بنياد است، تصور مرگ و فكر نزديك شدن مرگ مانند بمبى آن را فرو مى‌ريزد. ولى اگر اين كاخ كاخ ايمان و عقيده و علم باشد، تصور مرگ و بلكه خود مرگ كوچكترين تأثيرى در آن نخواهد داشت. كاخ ايمان بنيادى محكم دارد، مانند كاخ امل و آرزو سست بنياد نيست. افلاطون مى‌گويد:

سقراط، حكيم الهى و بزرگوار جهان در آخرين لحظات حيات و دم مرگ باز هم دست از افاضه و تعليم بر نمى‌داشت. حتى در روز آخر و لحظات آخر عمرش كه ساعتى بعد مى‌بايست جام زهر را بنوشد و شاگردان دورش جمع بودند، همچنان به افاضه و تعليم و بيان اينكه آدمى با مردن تمام نمى‌شود و بعد از مرگ باقى مى‌ماند ادامه مى‌داد. ما شاگردان، عقده گلويمان را گرفته بود ولى به ملاحظۀ استاد كه ما را از گريه منع مى‌كرد جرأت نمى‌كرديم صدا به گريه بلند كنيم. بالاخره درس خود را به اتمام رسانيد و سپس جام زهر را با كمال گشاده‌رويى نوشيد.

آرى مرگ تا شكل و صورت عدم و نيستى و فنا دارد آدمى از آن وحشت دارد، زيرا آن چيزى كه وحشتناك است عدم و نيستى است، فنا و زوال است، ولى همينكه تغيير شكل و قيافه داد و به صورت انتقال و جابجا شدن درآمد ديگر وحشتناك نيست، بلكه براى مردان خدا كه جز در راه حق گام برنداشته‌اند مرگ قيافه‌اى جذاب و گيرنده دارد.

(مطهری)[2]

مردان خدا به استقبال مرگ مى‌روند. هنگامى كه آن ضربت محكم فرق على عليه السلام را مى‌شكافد، بدون ذره‌اى تزلزل مثل كسى كه سالها به دنبال مطلوب و محبوبى هست و ناگاه به وصال آن مى‌رسد، مى‌گويد: قسم به پروردگار كعبه كه فائز شدم[3]. در بستر مرگ به مردم مى‌گويد:

به خدا قسم كه اين حادثه براى من مكروه و ناگوار نبود، حتى غير مترقّبه هم نبود، بلكه بالاتر، من انتظار اين حادثه را داشتم مانند جوينده‌اى كه مطلوب خود را مى‌جويد و مانند كسى كه در شب تار به دنبال چاه آب و سرچشمه‌اى مى‌گردد و در آن تاريكى آن را پيدا مى‌كند[4].

نه تنها مرگ و معاينۀ مرگ نتوانست رشتۀ افكار و نيات على را پاره كند، بلكه محكمتر كرد. كاخ نيات و افكار و منويّات على از آمال و آرزوهاى شخصى بنا نشده بود كه آن ضربت بتواند خراب كند. در بستر مرگ هم مى‌بينيم همان افكار عالى و نورانى خود را دنبال مى‌كند. در فاصلۀ ضربت خوردن و وفات، سخنان و وصايايى دارد. آخرين سخنانش اين بود:

على بن ابى‌طالب به يگانگى خدا و رسالت پيغمبر گرامى گواهى مى‌دهد.

خدا را شريكى نيست و او محمد را فرستاد تا پرچم هدايت را برافرازد و دين حق را بر بشر عرضه بدارد، هرچند مشركان ناراضى باشند. نماز من و هر عبادت من، زندگى و مردن من همه براى خداوند رب‌العالمين است.

(مطهری)[5]

فرزندم حسن! تو را و جميع خاندان و فرزندانم و هركس از امروز تا پايان جهان كه اين نوشته به او مى‌رسد سفارش مى‌كنم به تقوا و اينكه كوشش كنيد اسلام را تا دم آخر براى خود حفظ كنيد. همگى به ريسمان الهى چنگ بزنيد و متفرق نشويد. از پيغمبر شنيدم كه «اصلاح ميان مردم از اينكه هميشه نماز بخوانيد و روزه بگيريد بافضيلت‌تر است و چيزى كه اين امت را هلاك مى‌كند فساد كردن و دوبهم زدن است.» ملاحظۀ خويشاوندان و ارحام را داشته باشيد كه صلۀ رحم حساب خدا را آسان مى‌كند. خدا را خدا را دربارۀ يتيمان، به طور دائم مراقب آنها باشيد. خدا را خدا را در مورد قرآن، نكند ديگران در عمل به قرآن بر شما پيشى بگيرند.

خدا را خدا را دربارۀ همسايگان كه پيغمبر آنقدر دربارۀ آنها توصيه كرد كه گمان كرديم آنها را در ارث هم شريك خواهد ساخت. خدا را خدا را در مورد حج خانۀ خدا، نكند آنجا را خالى بگذاريد. خدا را خدا را دربارۀ نماز كه بهترين عمل و عمود دين است. خدا را خدا را در مورد زكات كه خشم الهى را فرو مى‌نشاند. خدا را خدا را در مورد روزۀ ماه رمضان كه سپر از آتش جهنم است. خدا را خدا را در مورد جهاد با مال و با جان و با زبان، ولى البته جز امام بحق و يا آن كس كه به امر اوست كسى حق جهاد با كفار را ندارد. خدا را خدا را در مورد ذرّيۀ پيغمبر كه مظلوم واقع نشوند. ملاحظه و رعايت آن عده از صحابه را كه بدعتى در دين ايجاد نكرده‌اند بكنيد. زنان و همچنين بردگان را در نظر داشته باشيد كه پيغمبر دربارۀ اينها سفارش كرد. امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه [ترك آن] موجب مى‌شود ظلم بر شما مسلط شود و آن وقت دعا كنيد و دعاى شما مستجاب نگردد.

(مطهری)[6]

فرزندانم! شما را وصيت مى‌كنم به مهربانى با يكديگر و به كمك به يكديگر، و شما را برحذر مى‌دارم از تفرق و قطع علاقه با يكديگر. هميشه در كارهاى خير و در اقامۀ تقوا معاون يكديگر باشيد، در كارهاى شر يكديگر را يارى نكنيد. باز توصيه مى‌كنم شما را به تقواى الهى. خداوند شما را حفظ كند و دين پيغمبر را در ميان شما محفوظ بدارد. شما را به خدا مى‌سپارم[7].

بعد از اين بيانات، كلمۀ مباركۀ لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اَللّٰهُ‌ را چندين بار بر زبان آورد تا جان به جان‌آفرين تسليم كرد و به ملأ اعلى ملحق گشت.

(مطهری)[8]

 

 

(مطهری)[9]

 

 

[1] مطهری مرتضی. حکمتها و اندرزها. صدرا، 1401، ص 96.

[2] مطهری مرتضی. حکمتها و اندرزها. صدرا، 1401، ص 96.

[3]  . بحارالانوار، ج ۷۰ / ص ۵۹.

[4]  . نهج‌البلاغه، نامۀ ۲۳.

[5] مطهری مرتضی. حکمتها و اندرزها. صدرا، 1401، ص 97.

[6] مطهری مرتضی. حکمتها و اندرزها. صدرا، 1401، ص 98.

[7]  . همان، نامۀ ۴۷.

[8] مطهری مرتضی. حکمتها و اندرزها. صدرا، 1401، ص 99.

[9] مطهری مرتضی. حکمتها و اندرزها. صدرا، 1401، ص 95.

 

.......................................................................................

 

 

در این متن از استاد مرتضی مطهری به موضوع مرگ از دیدگاه مردان خدا می‌پردازد و تفاوت نگرش انسان‌های عادی و مؤمنان را نسبت به مرگ بررسی می‌کند. 

۱. ترس طبیعی از مرگ

مطهری ابتدا اشاره می‌کند که ترس از مرگ یک غریزه طبیعی در تمام موجودات زنده است، از حشرات کوچک تا حیوانات بزرگ مانند شیر و فیل. انسان‌ها نیز از مرگ می‌ترسند، زیرا مرگ به معنای فنا و نیستی است. حتی قدرتمندترین افراد جهان (مانند مأمون عباسی و سلطان سنجر سلجوقی) در لحظات مرگ، خود را ضعیف و درمانده یافته‌اند.

۲. سست‌بنیادی آرزوهای دنیوی

مطهری تأکید می‌کند که آمال و آرزوهای انسان در برابر مرگ بسیار شکننده هستند. او مثال می‌زند که اگر فردی سالم ناگهان متوجه شود به بیماری لاعلاجی مبتلاست، تمام نقشه‌ها و آرزوهایش فرو می‌ریزد. این نشان‌دهنده ناپایداری دنیا و وابستگی انسان به امور مادی است.

۳. تفاوت نگاه مؤمنان و غیرمؤمنان به مرگ

  • برای غیرمؤمنان: مرگ به معنای نیستی و پایان است، بنابراین وحشت‌آور است.

  • برای مؤمنان: مرگ انتقال از دنیای فانی به عالم باقی است. ازاین‌رو، مردان خدا نه‌تنها از مرگ نمی‌ترسند، بلکه با اشتیاق به استقبال آن می‌روند.

۴. نمونه‌های تاریخی

  • سقراط: حتی در لحظه نوشیدن جام زهر، به تعلیم فلسفه و بیان بقای روح پس از مرگ ادامه داد.

  • امام علی (ع): هنگام ضربت خوردن، با آرامش گفت: «فزت و رب الکعبه» (به پروردگار کعبه سوگند که رستگار شدم). او در بستر شهادت، به جای ترس، به وصیت‌های اخلاقی و دینی پرداخت و بر تقوا، اتحاد مسلمانان، رعایت حقوق یتیمان و همسایگان تأکید کرد.

۵. نتیجه‌گیری مطهری

  • اگر پایه‌های روح انسان بر آرزوهای دنیوی استوار باشد، مرگ مانند بمب آن را ویران می‌کند.

  • اما اگر پایه‌های روح بر ایمان و عقیده باشد، مرگ نه‌تنها ترسناک نیست، بلکه وصال معشوق حقیقی (خداوند) است.

 

مطهری با این متن می‌خواهد بگوید که ترس از مرگ ناشی از عدم شناخت حقیقت آن است. اگر انسان مرگ را به‌عنوان مرحله‌ای از سیر تکاملی روح ببیند، نه‌تنها از آن نمی‌هراسد، بلکه آن را آغاز حیاتی جاودانه می‌داند.

این نگرش، برگرفته از معارف اسلامی و فلسفه الهی است که مرگ را ابتدای زندگی حقیقی می‌داند، نه پایان آن

......................................................................

مرگ - مرگ اندیشی - ترس از مرگ - مرگ آگاهی - آرزو - مطهری - عدم - نیستی - هستی - زندگی - سعید اعتماد مقدم - سقراط - علی - امام علی - 

تهیه کننده : سعید اعتماد مقدم