مرگ اندیشی
سایت مرگ اندیشی
آيا مرگ امرى مورد آرزوست؟
مكتب هايى در دنيا بودهاند و الآن هم به شكل ديگرى وجود دارند كه معتقدند مرگ فى حد ذاته براى هر فردى بايد امرى مطلوب و مورد آرزو باشد، چرا؟
زيرا اين مكتبها معتقدند رابطۀ انسان با جهان رابطۀ زندانى است با زندان، يا به تعبير ديگر رابطۀ روح با بدن رابطۀ زندانى است با زندان، رابطۀ «در چاه افتاده» است با چاه، رابطۀ مرغ است با قفس.
انسان از همان اوّلى كه به دنيا مىآيد يك مرغ ساخته و پرداخته شدۀ عالم ملكوت است (كه كم و بيش مىتوان گفت حرف افلاطون هم چنين است).
بعد اين مرغ را در اينجا در قفس زندانى كردند. معلوم است وقتى يك انسان آزاد به زندان مىافتد خروج از زندان بايد يك امر آرزويى براى او باشد.
اگر رابطۀ انسان و جهان اينچنين باشد آيا مردن تأسف دارد؟ اينكه درِ زندان باز شود و زندانى از زندان بيرون بيايد كه تأسف ندارد؛ به چاه افتاده را از چاه بيرون بكشند و يا مرغ را از قفس آزاد كنند كه تأسف ندارد.چنين مكاتبى مخصوصاً در دنياى قديم وجود داشته است. مانى اين مدعى پيغمبرى معروف كه ضمناً انسان نابغهاى هم بوده است چنين فلسفهاى داشت.
او بر
اين مكتب بر اساس دو اصل است: يكى جاودانگى روح و ديگر اينكه روح انسان قبل از اينكه به اين دنيا بيايد يك موجود ساخته و پرداختۀ كاملى بوده و در اين دنيا نقص پيدا كرده و بازگشت او بازگشت به كمال اول است.مكتب ديگرى كه درست نقطۀ مقابل اين مكتب است و مكتبى مادى است مىگويد حيات و زندگى در همين دنيا شروع مىشود و به همين دنيا هم پايان مىپذيرد؛ مرگ نيستى است و حيات، هستى.
هستى بر نيستى و بود بر نبود در هر شكلى ترجيح دارد؛ زندگى به هر شكلى بر مرگ به هر شكلى ترجيح دارد. اصلاً «بود» نمىتواند از «نبود» كمتر باشد و نيستى نمىتواند بر هستى ترجيح داشته باشد.
مرگ در مكتب مانى ارزش صددرصد مثبت داشت و در اين مكتب ارزش صددرصد منفى دارد. پهلوان را زنده خوش است؛ پهلوان بايد زنده بماند.
اصل اول زنده ماندن است، هر چيز ديگر در درجۀ بعد است.
از جالينوس نقل مىكنند كه گفته است من زندگى به هر شكل را بر مرگ ترجيح مىدهم؛ فقط من زنده باشم و نَفَسم بيرون بيايد. مولوى به اين شكل نقل كرده كه جالينوس گفته است اگر راه زنده ماندن من منحصر در اين باشد كه مرا در شكم يك قاطر كنند و سرم را از زير دم قاطر بيرون بياورند تا نفس بكشم، من اينطور زندگى را بر مرگ ترجيح مىدهم، چون بالأخره زندگى، زندگى است و مرگ، مرگ است. ديگر كيفيت زندگى براى او مطرح نيست، اصل زندگى برايش مطرح است.
در اين مكتب مسلّم است كه هميشه زندگى مورد آرزوست و مرگ به
متأسفانه در تعبيرات شعراى ما از اين نوع تعبيرات زياد آمده با اينكه مقصودشان اين نبوده است. قفسشكستن و زندانشكستن و از چاه بيرون آمدن در تعبيرات شعراى ما زياد آمده است با اينكه تابع مكتب مانى نبودهاند.اين مكتب بر اين اساس است كه روح يك امر جاودانه است ولى معتقد نيست كه روح انسان به صورت يك موجود كامل بود و او را مثل يك زندانى به زندان آوردند و يك موجود آزاد را در چاه انداخته و يا مرغ آزاد را در قفس كردند، بلكه روح انسان در اين دنيا ناقص است، به اين معنا كه يك امر بالقوه است كه قابل تكامل و كامل شدن است؛ يعنى رابطۀ انسان با جهان، رابطۀ كشاورز است با مزرعه و رابطۀ كودك است با مدرسه، نه رابطۀ زندانى با زندان. اين موجود ضعيف، وجودش از نقطۀ صفر آغاز شده و بايد در اين دنيا رشد و تكامل پيدا كند. دنيا براى انسان مانند مدرسه است براى دانشآموز و مانند مزرعه است براى كشاورز، كه در اين مدرسه است كه بايد تكليف انجام بدهد و به مسؤوليتهاى خود متوجه باشد و بايد خود را در اين مدرسه كامل كند تا وقتى از مدرسه بيرون مىآيد كامل باشد.
يا آن كشاورز كارش در صحرا زحمت كشيدن است، ولى مىداند كه همين كاشتن و بعد بهعمل آوردن محصول است كه زندگى ايام سالش را تأمين مىكند. اگر مىخواهد چه در مدت زراعت و چه در مدتى كه در خانه استراحت مىكند زندگى خوبى داشته باشد فقط بايد عمل كشاورزى را خوب انجام دهد.همچنين مىتوان گفت مثَل انسان با جهان مثَل بازرگان است با بازار. بازار براى يك بازرگان بهعنوان محل كار و محل به دست آوردن سود محبوب و مطلوب است.بيشتر تعبيراتى كه عرض كردم تعبيرات اميرالمؤمنين عليه السلام است.
فرمود:«إنَّ
هيچكدام. براى كسى كه در اين مدرسه و دانشگاه هيچ كارى انجام نداده است بيرون آمدن از آن كه جز عقب افتادن و نمرۀ بد گرفتن حاصلى براى او نداشته، نه تنها يك امر محبوب و مطلوب نيست بلكه مايۀ سرشكستگى و ملامت است. يا آن كشاورزى كه كار نكرده است به قول شاعر حالش چنين است:
هر كه مزروع خود بخورد به خويد | وقت خرمنْش خوشه بايد چيد |
براى آن كسى كه دنيا را به بطالت گذرانده است و نه تنها به بطالت كه به فسق و فجور و كارهاى بد گذرانده است مرگ هرگز نمىتواند يك امر آرزويى باشد. او نه تنها عمل خوبى به تعبير قرآن پيش نفرستاده است بلكه هر چه فرستاده، عمل بد است.
اى كـه مـىتـرسـى ز مـرگ انـدر فـرار |
آن ز خود ترسانى اى جان هوش دار |
زشـت روى تـوسـت نـى رخـسار مرگ |
جـان تـو هـمچون درخت و مرگ برگ |
مرگ هر كس اى پسر همرنگ اوست |
آيـنـۀ صـافـى يـقين همرنگ روست |
تا آينه را برداشت و طرف ديگر آن را نگاه كرد فوراً آينه را شكست كه عجب چيز بدى پيدا كردم! فكر نكرد او خودش است و چيز ديگرى در آنجا نيست.يا تشبيه مىكند به مرغى كه در قفس است و گربههايى در اطراف آن كمين كردهاند. وقتى اين مرغ مىبيند كه گربهها چشمهايشان را به او دوختهاند و منتظرند درِ قفس باز بشود تا او را بربايند هيچگاه آرزوى بيرون رفتن نمىكند، چون مىداند كه باز همين قفس بهترين زندگيها براى اوست و از آن فضاى وسيع كه در آن، گربهها انتظار او را مىكشند خيلى بهتر است.
براى آن كسى كه در جهانبينىاش دنيا براى او مزرعه است [و در اين مزرعه خوب كار كرده] و آن كسى كه در جهانبينىاش دنيا براى او مدرسه است و در اين مدرسه خوب عمل كرده، انتقال به آن جهان امرى مطلوب است، همانطور كه دانشجويى كه براى تحصيل به خارج رفته و در آنجا به خوبى درس خوانده و كار كرده و دانشنامه گرفته است آرزوى بازگشت به وطن دارد چون مسؤوليت خود را به حد اعلا انجام داده است. يا مثلاً بازرگانى كه به خارج رفته و در آنجا معامله كرده و سود برده است بازگشت به محل زندگى خودش براى او مطلوب است. كسى كه براى او انتقال از اين جهان به جهان ديگر امرى مطلوب است مصداق اين شعر حافظ است:
اى خوش آن روز كزين منزل ويران بروم | راحت جان طلبم وز پى جانان بروم |
اى خوش آن روز كزين منزل ويران بروم | راحت جان طلبم وز پى جانان بروم |
واقعاً هم همينطور است؛ اگر كسى در دنيا طورى زندگى كرده است كه آنچه كه پيش فرستاده خير و بركت است، ديگر براى او دنيا يك زندان است، چون كارهايش را كرده و به قول امروزيها مسؤوليتش را انجام داده است.قرآن نمىگويد اگر تو انسان هستى بايد مرگ را آرزو كنى. براى هر انسانى مرگ آرزو نيست. قرآن مىگويد تو اگر گناهكار و فاسد و كثيفى، حق دارى بترسى، ولى اگر از اولياء اللّٰه هستى مرگ براى تو به صورت يك امر آرزويى درمىآيد.
استاد مرتضی مطهری
کتاب آشنایی با قرآن 7 تفسیر سوره جمعه
سعید اعتماد مقدم
توجه :
اساسا تمامی مطالبی که در این سایت مشاهده می شود جلوه ای و مظهری از مرگ اندیشی و یاد مرگ و مرگ آگاهی است و پرداختن به این مطالب و مباحث از باب ارتباطش با مرگ و تئوری مرگ اندیشی و مرگ آگاهی است اگرچه ظاهرا برخی مطالب سایت مستقیما به مباحث مرگ اندیشی نمی پردازد اما و هزار اما که تمامی این مباحث شانی از شئون مرگ اندیشی و مرگ آگاهی و یاد مرگ می توانند باشند .مرگ اندیشی به معنای فرایند تعمق و اندیشه درباره مرگ است. وقتی به این موضوع میاندیشیم، به یاد میآوریم که زندگی محدود و گذراست؛ بنابراین، وقتی درباره پایان حتمی زندگی تفکر میکنیم، فرصتی برای بازنگری ارزشها، اهداف و نحوه استفاده از زمان به دست میآید. این تفکر میتواند انگیزهای برای زندگی معنادارتر و اصیلتر فراهم کند.مرگ آگاهی حالتی مداوم از حضور مرگ در ذهن و قلب است؛ یعنی فرد در هر لحظه از این واقعیت آگاه است که مرگ جزء جداییناپذیر موجودیت اوست. این آگاهی باعث میشود تا انتخابها و رفتارها به گونهای شکل بگیرند که زمان هر لحظه بیشتر ارزشمند شود. به نوعی، مرگ آگاهی مانند چراغی است که همیشه روشن است و به ما یادآور میشود که زندگی پر از فرصتهای ناب و معنوی است؛ چرا که هرگز نمیدانیم چه زمانی آخرین لحظهمان فرا خواهد رسید.اگر از گورستان از قبر از مرگ از وصیت از انواع سوگواری و مراسم به خاک سپاری و حتی اتانازی و خود کشی و جنگ و جنایت و غیره می گوییم تماما در خدمت مرگ اندیشی و مرگ آگاهی است .گویی که مرگ اندیشی تفکر و اندیشیدن به مرگ است و درک این نکته که ما آدمیان موجودات میرایی هستیم و دمادم بر این گزاره های مرگ اندیشانه باید بیافزاییم و آن را به سمت وسوی مرگ آگاهی نزدیک کنیم !مرگ آگاهی بدین معناست که من می دانم که می میرم و به مرگ هرلحظه فکرمی کنم اما این آگاهی های گزاره ای و دیتاگونه و اطلاعات در خصوص مرگ در وجود من رسوخ کرده است در بودن من و درنحوه ی زیست من اثر گذاشته است و من آنگونه زندگی می کنم که به میرایی خود باور دارم و این باور به امری وجودی و اگزیستانس مبدل شده است و زندگی مرا تحت الشعاع قرارداده .تفاوت عمده ی میان مرگ اندیشی و مرگ آگاهی را می توان به دانستن و سپس تبدیل این دانستن به نحوه ی زیستن و وجود و بودن تعبیر نمود. مرگ اندیشی دانستن است و مرگ آگاهی شکلی از زیستن و بودن است . زیستنی و بودنی که در آن آدمی درتمامی کنش گری ذهنی وعملی خود میرا بودن را به نمایش می گذارد.در این سایت البته تفاوت بارزی میان مرگ اندیشی و مرگ آگاهی وجود ندارد و عمدتا منظور از مرگ اندیشی همان مرگ آگاهی است و ...!
مدیر سایت : سعید اعتماد مقدم