مرگ اندیشی و مرگ در نگاه شهید مطهری به مفهوم توبه

مرگ اندیشی و مرگ در نگاه شهید مطهری به مفهوم توبه 

............................

به مطالب مهم مرحوم مطهری در مورد توبه  از دیدگاه مرگ اندشی و مرگ اندیشانه نظر بیاندازیم .

...

مهلت توبه‏

انسان تا در این دنیا هست و رشته حیاتش باقی است و تا وقتی که مرگ مستقیماً به او روی نیاورده است، مهلت برای توبه کردن دارد. تنها در وقتی که انسان در چنگال مرگ گرفتار است و هیچ امیدی به نجات ندارد، توبه مورد قبول واقع نمی‌شود. قبل از آن ساعات و لحظات آخر که در تعبیرات حدیثی «ساعت معاینه» نامیده شده است (یعنی لحظه‌ای که انسان مرگ را و جهان دیگر را معاینه می‌کند، به چشم می‌بیند؛ در عین اینکه هنوز زنده است، دنیای دیگر را در مقابل خود حاضر می‌بیند) توبه انسان قبول است ولی در آن لحظات توبه مقبول نیست. همچنان که در عالم آخرت هم توبه معنی ندارد. نه انسان در آنجا حال توبه پیدا می‌کند و نه فرضاً اگر بخواهد توبه کند- که قطعاً توبه واقعی نخواهد بود و فقط یک عمل ظاهری است- توبه او پذیرفته است. اما چرا در این مورد این‏طور است؟ چون جواب دادن به این سؤال مکمّل عرایض دیشب من است، از این جهت این بحث را امشب مطرح کردم.

اما اینکه چرا توبه در لحظه معاینه قبول نیست؟ قرآن تصریح می‌کند که: فَلَمّا رَاوْا بَأْسَنا قالوا امَنّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَ کفَرْنا بِما کنّا بِهِ مُشْرِکینَ‏ [1] یعنی همین‌که انتقام ما را دیدند می‌خواهند توبه کنند و توبه‌‏شان را نمی‏‌پذیریم. در ساعتی که آن انتقام ما رسید، اظهار ایمان کردن و اظهار توبه کردن فایده ندارد، چرا؟ برای اینکه توبه تنها پشیمانی و بازگشت نیست؛ یعنی اگر انسان تحت هر عاملی فقط از راه کج خود بازگردد، این توبه شمرده نمی‌شود. توبه آن وقت است که یک انقلاب درونی در وجود انسان پیدا می‌شود، یعنی نیروهای مقدسی که در درون انسان نهفته است علیه نیروهای شهوانی و غضبی و شیطانی وجود انسان و تبهکاریهای او قیام کنند و زمام مملکت وجود انسان را در دست بگیرند. این معنای توبه است. توبه یعنی انقلاب درونی درانسان.

انسان وقتی به مرحله‏‌ای می‌رسد که احساس می‌کند در چنگال مرگ گرفتار است و عذاب الهی را می‌بیند، بدیهی است که در آنجا اظهار ایمان می‌کند. اما این اظهار ایمان، انقلاب مقدس درونی نیست. قرآن در مورد فرعون می‌گوید: حَتّی‏ اذا

 

مؤمن/ 84.

 

ادْرَکهُ الْغَرَقُ قالَ امَنْتُ انَّهُ لاالهَ الَّا الَّذی امَنَتْ بِهِ بَنوا اسْرائیلَ‏ [1]. فرعون تا در دنیاست و باد دنیا به تنش می‌خورد، فرعونی می‌کند؛ با هیچ استدلالی قانع نمی‌شود، هیچ نصیحت و موعظه‌ای را نمی‌‏پذیرد؛ بین سَحَره و موسی معارضه درست می‌کند، خود سحره ایمان می‌آورند و او بیشتر طغیان می‌کند؛ درصدد کشتن موسی و قومش برمی‌آید، آنها را تعقیب می‌کند. هنگامی که در دریا غرق می‌شود، آب او را فرا می‌گیرد و خود را در لحظات آخر عمر می‌بیند و یقین می‌کند که دیگر راه نجات ندارد می‌گوید: امَنْتُ انَّهُ لاالهَ الَّا الَّذی امَنَتْ بِهِ بَنوا اسْرائیل‏ من به خدای موسی ایمان آوردم. اینجا دیگر قبول نمی‌شود. خدا چرا قبول نمی‌کند؟ مگر خدا بخل می‌‏ورزد؟ نه، توبه باشد قبول می‌کند. این، توبه نیست. توبه یعنی انقلاب مقدس درونی. این، انقلاب مقدس درونی نیست. آدمی که در قعر دریا آب تمام اطرافش را گرفته و به هر طرف که نگاه می‌کند آب می‌بیند و در این حال اظهار توبه می‌کند، وجدانش منقلب نشده است، فطرتش زنده نشده است، خودش علیه خودش قیام نکرده است، بلکه حالا که خودش را مضطر و بیچاره می‌بیند، از روی اضطرار اظهار تسلیم می‌کند. لهذا به او می‌گویند: الْانَ وَ قَدْ عَصَیتَ قَبْلُ‏ [2]. چرا یک ساعت پیش که آزاد بودی این حرف را نزدی؟ اگر یک ساعت پیش در حالی که آزاد بودی این حرف را می‌گفتی، معلوم بود که در درون تو انقلاب مقدس پیدا شده. اما حالا که این حرف را می‌‏زنی حاکی از انقلاب مقدس نیست، ناشی از اضطرار و بیچارگی است.

کدام جانی از جانیهای دنیاست که در آن لحظه‌ای که گرفتار عدالت می‌شود اظهار پشیمانی نکند؟ ولی این پشیمانی نیست، علامت به صلاح آمدن نیست. اگر جانی قبل از گرفتارشدن، خودش از درون منقلب شد و درحالی که امکان جنایت برایش بود دست از جنایت برداشت، این اسمش توبه و بازگشت واقعی است. پس علت اینکه در لحظات آخر، در حال معاینه آن دنیا توبه انسان مقبول نیست، این است که توبه نیست نه اینکه توبه هست و مقبول نیست، اصلًا توبه نیست.

اما اینکه چرا توبه انسان در دنیای دیگر قبول نیست؟ جواب این سؤال اولًا از همان جواب اول روشن شد، چون در آن دنیا هم انسان همه چیز را معاینه کرده و

 

یونس/ 90.

یونس/ 91.

 

می‌بیند. در آنجا هم وقتی که ادعای توبه می‌کند و می‌گوید خدایا پشیمانم، آن اظهار پشیمانی انقلاب مقدس درونی نیست، انقلاب آزاد نیست. ثانیاً انسان همینکه از این دنیا رفت، در حکم میوه‌ای است که روی یک درخت بوده و پس از آنکه رسیده است یا به صورت کال و نیم‌رس (به هر شکلی)، از درخت جدا شده و افتاده است. میوه تا روی درخت است تابع نظام درخت است؛ اگر رشد می‌کند از طریق درخت رشد می‌کند، اگر آب به آن می‌رسد از طریق ریشه‏‌های درخت است، اگر ماده غذایی به آن می‌رسد از طریق درخت می‌رسد، اگر از هوا استفاده می‌کند از طریق درخت استفاده می‌کند، اگر طعمش شیرین می‌شود به دلیل فعل و انفعالی است که در درخت صورت می‌گیرد، اگر رنگش تغییر می‌کند باز به وسیله درخت است. همینکه میوه از درخت افتاد، تمام امکاناتی که برای آن موجود بود از بین می‌رود. تا ساعتی قبل که مثلًا سیبی که روی زمین افتاده است روی درخت به صورت نیم‌رس و کال بود، این امکان وجود داشت که رسیده شود، یک مرحله جلو بیاید، رنگش تغییر کند، حجمش بیشتر شود، طعمش مطبوع‌‏تر شود، شیرین‌‏تر شود، معطرتر شود. ولی همینکه از درخت افتاد، تمام امکانات از بین می‌رود؛ یعنی آخرین فعلیتش، آخرین حالتش، در همان لحظه‌ای است که از درخت می‌‏افتد.

انسان میوه درخت طبیعت است، میوه درخت دنیاست. تمام امکاناتی که برای ما انسانها موجود است، در طبیعت و در دنیا موجود است. برای ما خوب شدن در دنیا امکان دارد، وسایل بد شدن و بدتر شدن هم باز در دنیا موجود است. ما که در این دنیا هستیم، روی درخت طبیعت و دنیا هستیم، میوه این درخت هستیم.

این جهان همچون درخت است‏ای گرام‏

ما بر آن چون میوه‌های نیم خام‏

تا ما روی درخت طبیعت هستیم، همه امکانات برایمان هست؛ اگر عبادت کنیم، مثل میوه‌ای که می‌رسد رسیده می‌شویم؛ اگر گناه کنیم، مانند میوه‌ای که آفت زده می‌شود آفت زده می‌شویم مثل اینکه کرمی یا شته‌‏ای از راه درخت به این میوه برسد. توبه هم یکی از امکانات است، مثل آب و غذایی است که از راه درخت طبیعت باید به ما برسد. لذا وقتی مردیم دیگر به ما نمی‌رسد، چرا؟ چون عرض کردم توبه یک انقلاب مقدس است و همه تغییرها و انقلابها و حرکتها مال این دنیاست، همه تغییر مسیردادن‏ها و تغییر جهت دادن‏ها مال این دنیاست، بالا رفتن و پایین‏ رفتن در این

 

دنیاست. همینکه پا به آن دنیا گذاشتیم، در هر حد و درجه‌ای که هستیم، در هر مسیری که هستیم، به سوی هر چیزی که هستیم، در همان جا متوقف می‌شویم. آخرین حد فعلیت تمام شده است.

یک مثال دیگر: یک طفل تا در رحم مادر است وابسته به وجود مادر است؛ غذایش از ناحیه مادر است، مایع و آب بدنش از وجود مادر است، سلامت و بیماری‏اش از ناحیه مادر است. اما همینکه از مادر متولد شد، دیگر وابستگی‌اش به او تمام می‌شود، یک نظام دیگر بر زندگی او حکومت می‌کند و دیگر یک لحظه نمی‌تواند با نظام پیشین که نظام رحم است زندگی کند. انسان پس از آنکه از این دنیا رفت، نظام زندگی‌اش بکلی تغییر می‌کند و عوض می‌شود و امکان ندارد کوچک‌ترین استفاده‏‌ای از نظاماتی که در این دنیا هست بکند. عمل و توبه، پیشروی و پسروی، بالا رفتن و پایین رفتن و تغییر مسیر و جهت دادن، همه مال این دنیاست.

این کلام علی علیه السلام است: الْیوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسابٌ وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَلٌ‏ [1].

می‌گوید: ایهاالناس! امروز روز عمل است و روز حساب نیست، دنیا محل مجازات و رسیدن به حساب نیست. نه اینکه بخواهد بگوید هیچ مکافاتی در دنیا نیست.

بعضی از احوال در دنیا مکافات است، و بعضی از بدبختی‌هایی که در دنیا به انسان می‌رسد نتیجه عمل انسان است. اما نه خیال کنید که حساب هر عمل بدی را خدا در این دنیا می‌رسد، و نه خیال کنید که هر حالت بدی که انسان پیدا می‌کند درنتیجه یک عمل گذشته اوست، این‏جور نیست. بنابراین آیا اگر انسانی در این دنیا هیچ گونه مجازاتی نشد، دلیل بر این نیست که حسابش پاک بوده است؟ نه. آیا اگر کسی در دنیا سختی‌ای دید، دلیل بر بدی عمل اوست؟ مثلًا اینکه سیلی آمد و پاکستانی‌ها را از بین برد [2]، دلیل بر بدی عمل آنهاست؟ یعنی خدا به حساب آنها در این دنیا رسیده است؟ نه، این‏جور نیست. درس اسلام به ما این است: الْیوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسابٌ وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَلٌ. دنیادار عمل است، دار رسیدگی و حساب کردن نیست. برعکس، آخرت دار عمل نیست، منحصراًدار حساب است و بس.

 

نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 42.

[اشاره به سیلی که در آن زمان در پاکستان جاری شد.]

 

پس سرّ اینکه توبه انسان محدود است به قبل از معاینه موت و آثار آن، و پس از آنکه انسان موت را معاینه کرد نظیر فرعون، دیگر توبه او قبول نیست، و همچنین سرّ اینکه در عالم آخرت توبه‌ای نیست، همینها بود که برای شما عرض کردم.

از اینها چه نتیجه‌ای باید بگیریم؟ سخن علی را (الْیوْمَ عَمَلٌ). از فرصت باید استفاده کنیم، از آن کسانی نباشیم که توبه را تأخیر می‌اندازند به حساب اینکه وقت باقی است. خدا می‌گوید: یعِدُهُمْ وَ یمَنّیهِمْ وَ ما یعِدُهُمُ الشَّیطانُ الّا غُروراً [1]. این وعده‌ها که: دیر نمی‌شود، هنوز از عمر ما خیلی باقی است، هنوز یک گل از صد گل ما باز نشده است، وعده‌های شیطانی است، فریبهای نفس امّاره است. انسان نباید توبه را تأخیر بیندازد. مقدمه من تمام شد. حالا وارد سخن علی علیه السلام بشویم:

توبه از نظر علی علیه السلام‏

وقتی آن شخص در حضور مبارک علی علیه السلام استغفار کرد و علی علیه السلام احساس کرد که او معنی و حقیقت و اوج استغفار را نمی‌داند، با تعرّض به او فرمود: ثَکلَتْک امُّک اتَدْری مَا الْاسْتِغْفارُ؟ الْاسْتِغْفارُ دَرَجَةُ الْعِلّیینَ‏ [2] ای خدا مرگت بدهد! ای مادرت به عزای تو بنشیند و بگرید! تو لفظ استغفار را می‌گویی؟! اصلًا می‏دانی که حقیقت استغفار چیست؟ استغفار درجه علّیین است. علّیین یعنی مردمی که در آن درجات بالا از مقامات قرب قرار گرفته‌اند. بعد فرمود: استغفار و توبه یک کلمه است براساس شش پایه. این شش پایه را که علی علیه السلام بیان کرده است، علما این‏طور درک کرده‌اند که دو تا از اینها رکن و اساس توبه است، دوتای دیگر شرط قبول توبه (یعنی دو تا ماهیت توبه را تشکیل می‌دهند و دو تای دیگر شرط قبول توبه ماهیت‏‌دار را) و دوتای آخر شرط کامل شدن توبه. حالا این شش پایه چیست؟.

فرمود: اوَّلُهَا النَّدْمُ عَلی‏ مامَضی‏ اولین شرط (رکن) توبه پشیمانی و حسرت و تأسف و آتش درونی و ناراحتی است بر آنچه که گذشته است. یعنی توبه آن وقت واقعاً توبه

 

نساء/ 120.

نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 409.

 

است که شما نگاهی به صفحه سیاه اعمال گذشته خودتان بکنید، یک‌مرتبه یک ندامتی، یک پشیمانی زیادی، یک تأسف و حسرت فوق العاده‌‏ای در شما ایجاد شود و دلتان آتش بگیرد که این چه کاری بود که من کردم؟! دیده‌اید گاهی انسان یک کاری می‌کند به خیال اینکه برایش سود دارد. بعد از اینکه آن را انجام می‌دهد، یک وقت می‌بیند که این کار برایش مثلًا ده هزارتومان ضرر داشته است. وقتی که می‌فهمد این کارش اشتباه بوده است، می‌گوید: آخ! و انگشت سبابه‌‏اش را می‏‌گزد: ای وای! چرا من این کار را کردم؟! این را «پشیمانی» می‌‏نامند که گاهی می‌گویند: آقا! یک کاری کردم و الآن به قدری پشیمانم که اگر پشیمانی شاخ می‌داشت من شاخ درآورده بودم! شرط اول توبه کردن چنین پشیمانی و ندامتی است.

خدای ناخواسته لب به یک حرام مثلًا شراب آلوده‌ای، یک‌دفعه فکر می‌کنی که آخر قرآن درباره شراب‌خواری چه گفته است؟ قرآن گفته است: یا ایهَا الَّذینَ امَنوا انَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیسِرُ وَ الْانْصابُ وَ الْازْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطانِ فَاجْتَنِبوهُ لَعَلَّکمْ تُفْلِحونَ‏ [1] شراب، قمار و آن کارهای بت‌پرستی، پلیدی است. اگر صلاح و سعادت و رستگاری می‌خواهید، از اینها دوری بجویید. شراب‌خواری با سعادت و رستگاری جور درنمی آید. قمار در اسلام حرام است، از گناهان کبیره است، به هر شکلی که می‌خواهد باشد. مسلمان قمار نمی‌کند.

این چه مسلمانی‌ای است که من و شما داریم و کبائر محرّمات اسلامی را هم مرتکب می‌شویم؟ قرآن دیگر چقدر در مورد همین معصیت رایج میان ما، یعنی غیبت کردن و تهمت زدن داد بکشد؟! به خدا قسم انسان از این همه تهمت‌هایی که میان مردم است تعجب می‌کند. می‌دانید تهمت یعنی چه؟ ما دو گناه کبیره درجه یک داریم: یکی از آنها دروغ گفتن است و دیگری غیبت کردن. گناه کبیره یعنی گناهی که انسان به وسیله آن استحقاق جهنم رفتن را پیدا می‌کند. لا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً ایحِبُّ احَدُکم انْ یأْکلَ لَحْمَ اخیهِ مَیتاً [2] مردم! غیبت یکدیگر را نکنید. آیا هیچ‌یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مسلمانش را در حالی که مرده است بخورد؟! گوشت مرده چقدر تنفّرآور است، خصوصاً اگر انسانْ مرده را بشناسد و دوستش بوده باشد.

 

مائده/ 90.

حجرات/ 12.

 

دیگر بالاتر از این تعبیر هم هست؟ تهمت یعنی دروغ به علاوه غیبت؛ یعنی دو گناه‏ که با همدیگر توأم شوند اسمش می‌شود تهمت، و چقدر در میان ما تهمت زدن رایج است! و بعضی از ما که می‌خواهیم مقدسی کنیم، یک «می‌گویند» اول حرفمان می‌آوریم. مثلًا شخصی به یک نفر تهمتی زده، می‌خواهیم از گردن خودمان رد کنیم، خیال می‌کنیم که سر خدا را هم می‌شود کلاه گذاشت! می‌گوییم: می‌گویند فلانی چنین است، می‌گویند فلان جا چنین است. دیگری از ما می‌‏شنود و در جای دیگر می‌گوید: می‌گویند چنین، و بعد می‌گوید: خوب، من که نگفتم، من می‌گویم دیگران گفته‌اند که این‏طور است. قرآن جلوی این را هم گرفته است، این را هم یک گناه بزرگ شمرده است، می‌گوید: انَّ الَّذینَ یحِبّونَ انْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ امَنوا لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ‏ [1] آنان که دوست دارند در میان مردم حرف زشتی درباره فرد مؤمنی، افراد مؤمنی، یک مؤسسه ایمانی شیوع پیدا کند [برایشان عذاب دردناکی است.] اگر از یک احمقی یا مغرضی یا کسی که معلوم است که ریشه حرفش در کجاست درباره کسی حرفی شنیدید، حق ندارید بگویید «شنیده‌ام»، «می‌گویند». خود این «می‌گویند»ها اشاعه دادن فحشاست.

و گناهان دیگر هم همین‌طور. آن که چشم‌چرانی می‌کند، به ناموس مردم خیانت می‌کند، باید بداند که پیغمبر فرمود: زِنَی الْعَینِ النَّظَرُ [2] زنای چشم، چشم‌چرانی کردن است. همین‌طور آن که نماز را ترک کرده، آن که روزه را ترک کرده است. من نمی‌دانم ما چه جور مسلمان‌هایی هستیم؟! انسان خجالت می‌کشد در ماه رمضان در این خیابانها راه برود؛ علنی سیگارها را گوشه لبشان گذاشته‌‏اند و راه می‌روند! یکی را می‌بینی که در ماشین نشسته و سیگار هم گوشه لبش است. هر سال هم شهربانی اعلام می‌کند که کسی حق ندارد متعرّض روزه خوارها بشود، خود شهربانی اقدام می‌کند. ما هم ندیده‌ایم که پاسبانی به یک روزه خوار تذکر بدهد. روزه خواری علنی، هتک حرمت اسلام است. این عمل یعنی فحش دادن به قرآن، یعنی فحش دادن به پیغمبر اسلام. اگر می‌خواهی روزه بخوری برو در خانه‌ات بخور. اگر روزه را در خانه‌ات بخوری یک گناه کبیره کرده‌ای ولی وقتی روزه را علنی در خیابانها

 

نور/ 19.

بحارالانوار، ج 14.

 

می‌خوری، علاوه بر اینکه روزه خواری، فحش هم به اسلام داده‌ای.برای توبه کردن، اول باید یک توجهی به غیبتهای خودمان بکنیم، توجهی به شراب‌خواری‏های خودمان بکنیم، توجهی به تهمت زدن‏های خودمان بکنیم، توجهی به قمارهای خودمان بکنیم، توجهی به چشم‌چرانی‏های خودمان بکنیم، خانمها توجهی به لخت بودن‌هایشان بکنند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: من در معراج زنهایی را دیدم که آنها را از موهایشان آویخته بودند و با تازیانه‌های آتشین می‏‌زدند. متحیر از جبرئیل پرسیدم: اینها چه کسانی هستند؟! جبرئیل گفت: زنانی از امت تو که مویشان را از نامحرم نمی‏‌پوشانند. آن وقت که بی‌حجابی نبود ولی پیغمبر به چشم باطن دید. (اینها از هزار و چهارصد سال پیش در کتاب‌ها هست.) فرمود:

زنانی را دیدم که از پستانهایشان آویخته بودند، پستانشان را شلّاق می‏زدند. به من گفتند اینها زنانی از امت تو هستند که بدنشان را به مردم ارائه می‌دهند. آخر این چهار روز دنیا چقدر برای انسان ارزش دارد که انسان خود را تا ابد به عذاب الهی گرفتار کند؟! به خدا قسم راست است، به اصطلاح مو لای درزش نمی‌رود. آخر پرده دری تا کی؟ علیه خدا قیام کردن تا کی؟ به پیغمبر اسلام فحش دادن تا کی؟

حالا فحش لفظی باشد یا کتبی. آدم چه بگوید که در این مملکت کتاب منتشر می‌شود که سر تا پایش فحش صریح به پیغمبر اسلام است و شماره رسمی هم پشتش خورده است، اجازه نشر هم به آن داده‌اند! به خود بیایید، یک ذره فکر کنید، غفلت تا کی؟ الَمْ یأْنِ لِلَّذینَ امَنوا انْ تَخْشَعَ قُلوبُهُمْ لِذِکرِاللهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِ‏ [1] آیا نرسیده آن وقتی که این دلهای ما خشوع پیدا کنند، خاشع شوند، نرم شوند برای یاد خدا و به این قرآن حقی که از جانب خدا نازل شده است اعتنایی بکنیم، به تعلیماتش توجهی بکنیم؟! پی در پی محرم بیاید، دلمان حداکثر به این خوش باشد که می‌رویم در جلسه‌‏ای شرکت می‌کنیم و قطره اشکی می‏‌ریزیم. والله اینها کافی نیست. باید یک فکر اساسی به حال خودمان و اسلاممان بکنیم. بچه‌هایمان از دست رفتند، پسرهایمان از دست رفتند، دخترهایمان از دست رفتند، جامعه‏‌مان از دست رفت، یک فکری بکنیم، توبه کنیم.

رکن اول توبه: ندامت و پشیمانی‏

فرمود: اولش این است که روحت آتش بگیرد، مشتعل بشود،

 

حدید/ 16.

 

خودت را غرق در حسرت ببینی، غرق در ندامت و پشیمانی ببینی. چشمت را بر روی گناهانت باز کن، یک محاسبة الاعمالی برای خودت درست کن، از خودت حساب بکش، ببین روزی چند گناه کبیره مرتکب می‌شوی. شیخ بهایی می‌گوید:

جدّ تو آدم بهشتش جای بود

قدسیان کردند بهر او سجود

یک گنه ناکرده گفتندش تمام‏

مُذنبی مذنب، برو بیرون خرام‏

تو طمع داری که با چندین گناه‏

داخل جنّت شوی‌ ‏ای روسیاه؟

رکن دوم: تصمیم به عدم بازگشت‏

شرط (رکن) دوم توبه چیست؟ فرمود: الْعَزْمُ عَلی‏ تَرْک الْعَوْدِ یک تصمیم مردانه، یک تصمیم جدی که دیگر من این عمل ناشایست را تکرار نمی‌کنم. البته شما را با این شعری که خواندم مأیوس نکرده باشم. نگویید پس کار تمام است؛ نه، لا تَقْنَطوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ‏ [1] از رحمت الهی مأیوس نباشید. از هرچه گناه دارید برگردید، خدا می‏پذیرد. همه شرایط را ذکر کرده‌اند، ولی حد و اندازه برای گناه ذکر نکرده‌اند.

نگفته‌اند اگر گناهت به این حد رسید توبه‏‌ات قبول می‌شود و از آن بالاتر که شد نه، بلکه گفته‌اند توبه کن قبول می‌شود اما به شرط اینکه واقعاً توبه کنی. اگر آتش درونی در تو پیدا بشود، انقلاب مقدس در روح تو پیدا بشود و تصمیم بر عدم عود بگیری، توبه تو قبول است اما به شرط اینکه تصمیم تو واقعاً تصمیم باشد، نه اینکه بیایی اینجا پچ پچی هم با خودت بکنی و بگویی عجب وضع بدی داریم و بیرون که رفتی فراموش کنی. این به درد نمی‌خورد و بدتر است. امام فرمود: کسانی که استغفار می‌کنند و باز گناه را تکرار می‌کنند، استغفارشان از استغفار نکردن بدتر است چون این مسخره کردن توبه است، استهزاء خداست، استهزاء توبه است.

ایندو رکن توبه است: اول ندامت، حسرت، اشتعال درونی، ناراحتی از گذشته، پشیمانی کامل از گناه؛ و دوم تصمیم قاطع و جدی برای تکرار نکردن گناه. اما توبه دو شرط هم دارد:

 

زمر/ 53.

 

شرط اول توبه: بازگرداندن حقوق مردم‏

شرط اول این است که حقوق مردم، حق الناس را باید برگردانی. خدا عادل است، از حقوق بندگانش نمی‌گذرد. یعنی چه؟ مال مردم را خورده‌ای؟ باید یا آن مال را به صاحبش برگردانی یا لااقل او را راضی کنی. از مردم غیبت کرده‌ای؟ باید استرضاء کنی؛ بروی خودت را بشکنی بگویی آقا من از تو غیبت کرده‌ام، خواهش می‌کنم از من راضی باش.

جریانی من خودم دارم که نمی‌دانم گفتنش درست است یا نه. طلبه بودم. در ایام طلبگی هم البته کمتر از جاهای دیگر، ولی اتفاق می‏‌افتد که انسان در یک مجلسی می‌‏نشیند، عده‌ای از این آقا و آن آقا غیبت می‌کنند. یک وقت هم می‌بینی خود انسان گرفتار می‌شود. خدا رحمت کند مرحوم آیة الله العظمی آقای حجت (رضوان الله علیه) را. من یک دفعه در شرایطی قرار گرفتم و با اشخاصی محشور بودم که این مرد- که حق استادی به گردن من داشت و من سالها خدمت ایشان درس خوانده بودم و حتی در درس ایشان در یک مسابقه عمومی از ایشان جایزه گرفته بودم- مورد غیبت واقع شد. یک وقت احساس کردم که این درست نیست؛ من چرا در چنین شرایطی قرار گرفتم؟ ایشان در یک تابستانی به حضرت عبدالعظیم تشریف آورده بودند. یک روز بعدازظهری بود. رفتم درب خانه ایشان را زدم، گفتم بگویید فلانی است. ایشان در اندرون بودند. اجازه دادند. یادم هست که رفتم داخل. کلاهی به سر ایشان بود و بر بالشتی تکیه کرده بودند (پیرمرد و مریض بود، دو سه سال قبل از فوت ایشان بود). گفتم: آقا آمده‌ام مطلبی را به شما عرض کنم. فرمود: چیست؟ گفتم: من از شما غیبت کرده‌ام ولی البته کم، اما غیبت نسبتاً زیادی شنیده‌ام، و من از این کار پشیمانم که چرا در جلسه‌‏ای که از شما غیبت می‌کردند حاضر شدم و شنیدم و چرا احیاناً به دهان خودم هم غیبت شما آمد، و من چون تصمیم دارم که دیگر هرگز از شما غیبت نکنم و هرگز هم غیبت شما را از کسی استماع نکنم، آمده‌ام به خود شما عرض کنم که مرا ببخشید، از من بگذرید. این مرد با بزرگواری‌ای که داشت، به من گفت: غیبت کردن از امثال ما دو جور است: یک وقت به شکلی است که اهانت به اسلام است و یک وقت به شخص ما مربوط می‌شود. من دانستم مقصود ایشان چیست. [گفتم] نه، من چیزی نگفتم و جسارتی نکردم که به اسلام توهین بشود؛ هرچه بوده مربوط به شخص خودتان است. گفت:

 

من گذشتم.

انسان اگر می‌خواهد توبه کند باید حقوق و دیون مردم را بپردازد. آن کسی که زکات به او تعلق گرفته و نداده، حق الناس به گردنش است و باید بپردازد. آن کسی که خمس به گردنش است و نداده، حق الناس به گردنش است و باید بپردازد. آن کسی که رشوه خورده است باید به صاحبش برگرداند. هر کسی از هر راه حرامی مال به دست آورده باید برگرداند. اگر جنایتی بر کسی وارد کرده است، باید او را استرضاء کند. همین طوری که نمی‌توان گفت: توبه! علی علیه السلام فرمود: شرط توبه این است که حقوق مردم را بپردازی. مثلًا مال مردم را خورده‌ای و حالا هیچ چیز نداری که بدهی و در یک شرایطی هم هستی که به او دسترسی نداری (مثلًا او مرده است)، در اینجا استغفار کن، برایش طلب مغفرت کن. خدا ان شاء الله او را راضی می‌کند.

شرط دوم: ادای حقوق الهی‏

شرط دوم توبه این است که حقوق الهی را ادا کنی. حق الهی یعنی چه؟ مثلًا روزه حق الله است، روزه مال خداست. روزه‏‌هایی را که خورده‌ای باید قضا کنی.

نمازهایی را که ترک کرده‌ای باید قضایش را بجا بیاوری. مستطیع بوده‌ای و حج نرفته‌ای، حجت را باید انجام بدهی. اینها شوخی نیست. در مسئله‌ حج وارد است که اگر کسی مستطیع بشود و هیچ عذر شرعی نداشته باشد (یعنی استطاعت طبیعی داشته باشد و از نظر راه مانعی نباشد، استطاعت مالی داشته باشد و امکانات ثروتش به او اجازه بدهد، استطاعت بدنی داشته باشد و مریض نباشد که قدرت رفتن نداشته باشد) و در عین حال به حج نرود و نرود تا بمیرد، چنین کسی هنگام مردن، مسلمان از دنیا نخواهد رفت. فرشتگان الهی می‌آیند و به او می‌گویند: مُتْ انْ شِئْتَ یهودِیاً وَ انْ شِئْتَ نَصْرانِیاً [1] تو که این رکن اسلامی را بجا نیاورده‌‏ای، حالا مخیر هستی، می‌خواهی یهودی بمیر، می‌خواهی نصرانی بمیر، تو دیگر نمی‌توانی مسلمان بمیری.

چطور می‌شود انسان مسلمان باشد و نماز نخواند؟ یادم افتاد دو سه شب پیش که راجع به فضیل بن عَیاض صحبت کردم، بعد نامه‌ای به من دادند از یک خانم‏

 

وسائل، ج 8/ ص 20 و 21.

 

محترمه‌‏ای که در آن نوشته بودند شما اگر به مستمعین خودتان احترام می‌‏گزارید، این را هم در جلسه بگویید. چون گفتنش مانعی ندارد بلکه بهتر هم هست، من می‌گویم:.

ایشان نوشته بود که من فقط یک شب برای اولین بار به اینجا [1] آمدم و شدیداً تحت تأثیر قرار گرفتم. تصمیم گرفتم باز هم به اینجا بیایم. امشب آمده‌ام و شبهای دیگر هم خواهم آمد. من لیسانسیه «علوم تربیتی» و مدیره هستم شما این همه گفتید فضیل بن عیاض یک آیه قرآن را شنید و منقلب شد. یا راجع به نماز و حضور قلب گفتید. منِ بدبخت که اساساً معنی قرآن را نمی‌فهمم چه کنم؟ من که معنی نماز را نمی‌فهمم، حضور قلب برای من چه مفهوم و معنایی دارد؟ به زبان حال کأنه نوشته که ما کودکستان رفتیم و دبستان و دبیرستان رفتیم و دانشگاه را طی کردیم ولی قرآن را به ما یاد ندادند که ندادند. پس شما در اینجا وسیله‌ای فراهم کنید برای اینکه زبان عربی را تعلیم بدهند تا حدودی که مردم کم و بیش با معانی قرآن آشنا بشوند، با معنی نماز آشنا بشوند و لااقل بتوانند نماز را با روح بخوانند، قرآن را با روح تلاوت کنند، یک آیه قرآن که خوانده می‌شود، بفهمند.

من می‌خواهم یک جواب عمومی بدهم (با مشورت رفقا). اینجا [2] همیشه اعلام کرده است و این را از اوجب واجبات می‌داند که مسلمانها با زبان عربی آشنا بشوند، بفهمند که در نماز چه می‌گویند، قرآن خودشان را بفهمند. ولی چه باید کرد، حرص دنیا آنچنان ما را گرفته است که چون زبان انگلیسی کلید درآمد و مادیات است، بچه هفت ساله‌‏مان را هم می‏‌فرستیم تا زبان انگلیسی یاد بگیرد. کمتر خانواده‌‏ای است که لااقل یک نفر در آن زبان انگلیسی را نداند ولی حاضر نیستیم یک کلاس عربی تشکیل بدهیم و زبان عربی را به خاطر خدا یاد بگیریم، به خاطر نمازمان یاد بگیریم، به خاطر قرآنمان یاد بگیریم. برای چندمین بار اعلام می‌کنیم که ما در اینجا آمادگی تشکیل دادن کلاس، هم برای زنان و هم برای مردان را داریم.

یک عده بیایند و نام نویسی کنند، خانمها در کلاس خودشان و آقایان در کلاس خودشان. این مؤسسه حاضر است برای اینها به طور رایگان وسیله فراهم کند تا زبان عربی را یاد بگیرند، چون واجب است.

 

. [حسینیه ارشاد]

. [حسینیه ارشاد]

 

شرط اول کمال توبه‏

بعد علی علیه السلام دو موضوع را فرمود که شرط کمال توبه واقعی است. فرمود: توبه آن وقت توبه است که این گوشتهایی را که در حرام رویانیده‌ای آب کنی؛ اینها گوشت انسان نیست. یعنی چه؟ یعنی این گوشتهایی که در مجالس شب نشینی در بدن تو آمده است، این هیکلی که درست کرده‌ای از حرام و استخوانت از حرام است، پوستت از حرام است، گوشتت از حرام است، خونت از حرام است، باید کوشش کنی که اینها را آب کنی و بجای اینها گوشتی که از حلال روییده باشد پیدا شود. خودت را ذوب کن. حتماً باور نمی‌کنید.

ابوی ما نقل می‌فرمودند که مرحوم حاج میرزا حبیب رضوی خراسانی- که شعرهایش را حالا زیاد می‏‌شنوید و یکی از مجتهدین بزرگ خراسان و مردی عارف و فیلسوف و حکیم بوده است- هیکل خیلی بزرگی داشت و مرد بسیار چاقی بود. این مرد در اواخر عمرش با شخصی که اهل دل و معنا و حقیقت بوده مصادف می‌شود. حاج میرزا حبیب با آن مقامات علمی و با آن شهرت اجتماعی و با اینکه مجتهد درجه اول خراسان بود، رفت پیش این مرد زاهد متقی و اهل معنی زانو زد. ایشان گفتند: بعد از مدتی حاج میرزا حبیب با آن هیکل را دیدم درحالی که کوچک شده بود. (مردم می‌روند اروپا برای لاغر شدن رژیم غذایی می‌گیرند!) ما دیدیم هیکل حاج میرزا حبیب در آخر عمرش کوچک شده، آب شده. مصداق سخن علی علیه السلام شد که این گوشت‌هایی را (البته من به ایشان جسارت نمی‌کنم و نمی‌گویم از راه حرام) که در حال غفلت روییده است، آب کن.

شرط دوم کمال توبه‏

ششمین شرط را هم برایتان عرض کنم. فرمود: به این بدن که این همه لذت معصیت را چشیده است، رنج طاعت را بچشان. از نازک نارنجی بودن بیرون بیا. با نازک نارنجی‏گری آدم بنده خدا نمی‌شود، اصلًا انسان نمی‌شود؛ آدم نازک نارنجی انسان نیست. روزه می‌گیری سخت است، مخصوصاً چون سخت است بگیر. شب می‌خواهی تا صبح احیا بگیری برایت سخت است، مخصوصاً چون سخت است این کار را بکن. یک مدتی هم به خودت رنج و سختی بده، خودت را تأدیب کن.

 

دو تعبیر قرآن‏

قرآن دو تعبیر دارد که این دو تعبیر را بعد از توبه ذکر کرده است؛ یکی اینکه توبه را با تطهیر توأم می‌کند، مثلًا می‌گوید: انَّ اللهَ یحِبُّ التَّوّابینَ وَ یحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ‏ [1] خدا توبه کنندگان و شستشوگران را دوست می‏دارد. قرآن چه می‌خواهد بگوید؟

می‌گوید توبه کن و با آب توبه خودت را شستشو بده، پاک کن. چشم بینا داشته باش؛ نظافت تنها به نظافت هیکل و بدن نیست. نظافت بدن را خوب درک کرده‌ایم.

البته این نه تنها عیب نیست که کمال هم هست، باید هم درک کنیم. پیغمبر ما از نظیف ترین مردم دنیا بود. هر روز می‌رویم دوش می‌گیریم، هر چند روز یک بار تمام بدن خودمان را صابون می‏زنیم، پیراهن خودمان را عوض می‌کنیم، کت و شلوار خودمان را مرتب لکه‌گیری می‌کنیم، چرا؟ می‌خواهیم پاکیزه باشیم. آخر تو فقط همین هیکل هستی؟! خودت را پاکیزه کن، روحت را پاکیزه کن، قلبت را پاکیزه کن، دلت را پاکیزه کن. این قلب و دل و روح را با آب توبه پاکیزه کن. انَّ اللهَ یحِبُّ التَّوّابینَ و یحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ...

تعبیر دیگر قرآن این است که توبه را در موارد دیگری مقرون به کلمه «اصلاح» می‌کند: فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ اصْلَحَ فَانَّ اللهَ یتوبُ عَلَیهِ انَّ اللهَ غَفورٌ رَحیمٌ‏ [2]. دیشب عرض کردم که یکی از مشخصات و خصوصیات انسان این است که گاهی نیمی از وجود او علیه نیم دیگر وجودش قیام و انقلاب می‌کند. و عرض کردم که این قیام و انقلاب، گاهی از طرف مقامات دانی وجود انسان است: شهوت قیام می‌کند، غضب قیام می‌کند، شیطنت قیام می‌کند، و گاهی از طرف مقامات عالی روح انسان است:

عقل قیام می‌کند، فطرت قیام می‌کند، وجدان قیام می‌کند، دل و عمق ضمیر قیام می‌کند. اگر قیام از طرف مقامات نامقدس وجود انسان باشد (اینجا که عالی و دانی می‌گوییم یعنی مقدس و غیرمقدس)، از طرف عناصر حیوانی باشد، نتیجه این قیام و انقلاب، بلبشوست، اسمش بلواست.

بقره/ 222.

مائده/ 39

کتاب آزادی معنوی : مرتضی مطهری 

به مطالب مهم مرحوم مطهری در مورد توبه  از دیدگاه مرگ اندشی و مرگ اندیشانه نظر بیاندازیم .

تهیه کننده سعید اعتماد مقدم 

 

 

توجه :

اساسا تمامی مطالبی که در این سایت مشاهده می شود جلوه ای و مظهری از مرگ اندیشی و یاد مرگ و مرگ آگاهی است و پرداختن به این مطالب و مباحث از باب ارتباطش با مرگ و تئوری مرگ اندیشی و مرگ آگاهی است اگرچه ظاهرا برخی مطالب سایت مستقیما به مباحث مرگ اندیشی نمی پردازد اما و هزار اما که تمامی این مباحث شانی از شئون مرگ اندیشی و مرگ آگاهی و یاد مرگ می توانند باشند .

مرگ اندیشی به معنای فرایند تعمق و اندیشه درباره مرگ است. وقتی به این موضوع می‌اندیشیم، به یاد می‌آوریم که زندگی محدود و گذراست؛ بنابراین، وقتی درباره پایان حتمی زندگی تفکر می‌کنیم، فرصتی برای بازنگری ارزش‌ها، اهداف و نحوه استفاده از زمان به دست می‌آید. این تفکر می‌تواند انگیزه‌ای برای زندگی معنادارتر و اصیل‌تر فراهم کند.

مرگ آگاهی حالتی مداوم از حضور مرگ در ذهن و قلب است؛ یعنی فرد در هر لحظه از این واقعیت آگاه است که مرگ جزء جدایی‌ناپذیر موجودیت اوست. این آگاهی باعث می‌شود تا انتخاب‌ها و رفتارها به گونه‌ای شکل بگیرند که زمان هر لحظه بیشتر ارزشمند شود. به نوعی، مرگ آگاهی مانند چراغی است که همیشه روشن است و به ما یادآور می‌شود که زندگی پر از فرصت‌های ناب و معنوی است؛ چرا که هرگز نمی‌دانیم چه زمانی آخرین لحظه‌مان فرا خواهد رسید.

اگر از گورستان از قبر از مرگ از وصیت از انواع سوگواری و مراسم به خاک سپاری و حتی اتانازی و خود کشی و جنگ و جنایت و غیره می گوییم تماما در خدمت مرگ اندیشی و مرگ آگاهی است .

گویی که مرگ اندیشی تفکر و اندیشیدن به مرگ است و درک این نکته که ما آدمیان موجودات میرایی هستیم و دمادم بر این گزاره های مرگ اندیشانه باید بیافزاییم و آن را به سمت وسوی مرگ آگاهی نزدیک کنیم !

مرگ آگاهی بدین معناست که من می دانم که می میرم و به مرگ هرلحظه فکرمی کنم اما این آگاهی های گزاره ای و دیتاگونه و اطلاعات در خصوص مرگ در وجود من رسوخ کرده است در بودن من و درنحوه ی زیست من اثر گذاشته است و من آنگونه زندگی می کنم که به میرایی خود باور دارم و این باور به امری وجودی و اگزیستانس مبدل شده است و زندگی مرا تحت الشعاع قرارداده .

تفاوت عمده ی میان مرگ اندیشی و مرگ آگاهی را می توان به دانستن و سپس تبدیل این دانستن به نحوه ی زیستن و وجود و بودن تعبیر نمود. مرگ اندیشی دانستن است و مرگ آگاهی شکلی از زیستن و بودن است . زیستنی و بودنی که در آن آدمی درتمامی کنش گری ذهنی وعملی خود میرا بودن را به نمایش می گذارد.

در این سایت البته تفاوت بارزی میان مرگ اندیشی و مرگ آگاهی وجود ندارد و عمدتا منظور از مرگ اندیشی همان مرگ آگاهی است و ...!

مدیر سایت : سعید اعتماد مقدم