کتابی فلسفی که قهرمان آن ساموئل بکت است
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۳۲
گزارشگر : محمد آسیابانی
«خیلی کم... تقریبا هیچ» (مرگ، فلسفه، ادبیات) اثر سایمون کریچلی و ترجمه لیلا کوچکمنش از سوی نشر نی بازنشر شد. چاپ نخست این کتاب را رخدادنو منتشر کرده بود. کریچلی در این کتاب با تامل بر آثار ساموئل بکت و رابطههای ممکن میان ادبیات و فلسفه، به فلسفهورزی درباره پدیدار مرگ پرداخته است.
سایمون کریچلی
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، هانا آرنت در آخرین کتابش یعنی اثر ناتمام «The life of the mind» یا «زندگی ذهن» گزارشی شکاک از رابطه میان فلسفه و مرگ به دست میدهد. او به تفصیل به این دیدگاه کلاسیک میپردازد که فلسفه ورزیدن، یادگیری چگونه مردن است و این جمله زنون قبرسی را نقل میکند که فیلسوف باید رنگ مرگ به خود بگیرد. مونتنی نیز اعتقاد داشت که فلسفهورزی یادگیری چگونه مردن است و در نهایت به هایدگر میرسیم که مرگ را نبوغ الهام بخش فلسفه میدانست.
سایمون کریچلی، فیلسوف معاصر و در قید حیاتِ بریتانیایی یکی از مهمترین اندیشمندان مرگ اندیش در روزگار ماست که جذابیت نوشتارهایش درباره مرگ شهرتی جهانی پیدا کرده است. یکی از مهمترین کتابهای او «کتاب فیلسوفان مرده» نام دارد که در آن چگونگی مردن شماری از مهمترین اندیشمندان از یونان باستان تا جهان معاصر را روایت کرده است. برای نویسنده در این کتاب و دیگر آثارش مساله محدودیت و ناتوانی انسان، اهمیت وافری دارد.
از دیگر کتابهای مهم کریچلی «Very Little… Almost Nothing: Death‚ Philosophy‚ Literature» است که در ایران با ترجمهای از لیلا کوچکمنش برای نخستین بار در سال 1393 با شمارگان هزار نسخه و بهای 14 هزار و 700 تومان از سوی انتشارات رخدادنو منتشر شد. این ترجمه را به تازگی نشر نی بازنشر کرده است. این کتاب نیز یکی دیگر از آثاری است که کریچلی در آن به تفصیل درباره مرگ و نیستی، با تکیه بر ادبیات، فلسفهورزی کرده و یک بازخوانی نوین از روابط میان ادبیات و فلسفه ارائه میدهد.
کریچلی به ایده نگارش این کتاب در زمان پرستاری از پدر بیمارش رسید که البته این پرستاری به درگذشت پدر ختم شد. کریچلی در اوقات فراغتِ هنگام پرستاری از پدرش که به سرطان ریه مبتلا بود، خود را سرگرم مطالعه «مالون میمیرد» ساموئل بکت میکرد.
کتاب چهار گفتار و یک پیشگفتار دارد. عناوین گفتارهای کتاب به ترتیب عبارتند از «ایلیا»، «واکاوی رمانتیسم»، «خوشبختی را بشناس - درباره بکت» و «اهمیت فلسفی یک شعر - درباره والاس استیونس».
پیشگفتار کتاب نیز با عنوان «سفر در هیچستان» درباره نسبت فلسفه و نیستانگاری است. این پیشگفتار خود به هشت بخش تقسیم میشود: «فلسفه در ناامیدی میآغازد»، «هیچ انگاری پیش از نیچه»، «هیچ انگاری نیچهای»، «پاسخ به هیچ انگاری: پنج امکان»، «دگرگونی هیچ انگاری نیچه توسط هایدگر»، «هایدگر در برابر یونگر»، «نجاتِ ناممکن: آدورنو درباره هیچ انگاری» و «آموختن چگونه مردن - استدلال».
به باور کریچلی نیز فلسفه با ناامیدی آغاز میشود. تجربه ناامیدی دینی نیز با فلسفه آغاز میشود. این ناامیدی برانگیزاننده این پرسش است که اگر به قول مشهور در تفکر غربی خدا مرده است، پس پرسش معنای زندگی چه میشود؟ این پرسش در منظومه فکری نیچه به هیچانگاری یا نیستانگاری میانجامد که به قول نویسنده بینظمی در نظام معناست.
نویسنده در این کتاب گفتمان هیچانگار ستیزی را که میکوشد در پیوند با آن به ناامیدی دینی بیندیشد، ادبیات معرفی میکند. بر این مبنا یکی از دلمشغولیهای او رابطه میان ادبیات و فلسفه است و تلاش میکند چهره ایدهآل فلسفه را در مواجهه با ادبیات ترسیم کند. به باور او پس از طرح مساله مرگ خدا، این ادبیات است که مساله امکانِ نجاتِ زندگی را محقق میسازد.
در گفتار نخست کتاب نویسنده پیگیر تلاش موریس بلانشو در نوشتههای داستانی و انتقادیاش (جایی که تمایز میان داستان و نقد در نهایت به نحوی پربار فرو میپاشد) به منظور توصیف و نمایش سرچشمه رازآلود اثر هنری است. این همان چیزی که بلانشو آن را «دیگری» مینامد. چیزی که از عقلانیت فلسفی میگریزد و کریچلی تلاش میکند تا آن را با انگاره «ایلیا»ی امانوئل لویناس روشن کند.
نویسنده در گفتار دوم پس از توصیف وضع نامساعد فلسفه پساکانتی میکوشد نشان دهد که رمانتیکهای ینا با پروراندن قطعه نویسی، یعنی یک کار نظری خود - واگردان، به این وضعیت پاسخ دهند. کریچلی این مفهوم را «رمانتیسم واکاری شده» مینامد. رمانتیکهای نخستین ایدهآلیستهای منتقد فلسفه نقادی کانت هستند. رمانتیکها نخستینبار، پرسشهای فلسفه پسا کانتی را به وضوح بیان کردند.
سپس نویسنده در تلاش است تا نشان دهد این رمانتیسم با پارهای از دلمشغولیهای آثار استنلی کاول، فیلسوف و زیبایی شناس مشهور آمریکایی، به ویژه با چیزی که خرد تراژیک کاول نامگذاری میکند، یعنی توجهاش به تصدیق تنهایی متناهی همخوانی دارد. سخن کاول در انتهای یکی از تالیفاتش مسالهای است که ذهن کریچلی در این کتاب درگیر آن است: «آیا فلسفه میتواند ادبیات شود و هنوز خود را بشناسد؟» به باور کریچلی پاسخ بله است؛ آری فلسفه میتواند ادبیات شود و باز خود را بشناسد، اما نه به مثابه فلسفه. به اعتقاد کریچلی مساله محوری رمانتیکها نیز پیوند و تلفیق دوباره شعر و فلسفه بوده است.
اما مساله چگونگی اندیشیدن به ناامیدی دینی به نحوی که اجازه دهد ارتباط میان فلسفه و ادبیات روشن شود، در خوانش کریچلی از بکت امکان وجود پیدا میکند. در این بخش او از ابهامی سخن میگوید که در نوشتن فلسفی از مرگ وجود دارد. به باور کریچلی نوشتههای بکت آزمونی قطعی برای ارتباط میان فلسفه و ادبیات هستند: تفسیرهای فلسفی از بکت، یا از متن عقب میمانند یا از آن پیشی میگیرند، یعنی یا بسیار کم میگویند یا بسیار زیاد و یا با بسیار گفتن، اندک گویی میکنند.
بنابراین مساله کریچلی در بحث خود درباره بکت این است که چگونه میتوان از پیشپا افتادگی فرازبان آکادمیک دوری جست و به واقع تجربه زبان بکت را تجربه کرد و چگونه میتوان به زبان او اجازه «زبانیدن» داد. او این مساله را در تفسیر «مالون میمیرد» و «نام ناپذیر» بکت تحلیل میکند. ستایشی که کریچلی در این کتاب از بکت میکند، بینظیر است و شاید بتوان گفت با این کتاب است که فلسفه دین خود را به بکت ادا میکند و انگار که کریچلی از میان جامعه و طبقه فیلسوفان برگزیده شد تا ستایش آنها از بکت را در دل تاریخ ماندگار کند.
گویا در چاپ نخست این کتاب فصل انتهایی آن یعنی تحلیل آثار والاس استیونس شاعر مشهور آمریکایی وجود نداشت. او در ویراست دوم کتاب این فصل را اضافه کرده تا بر ایده فلسفه به مثابه شعر، اندیشه ورزی کند. به باور كريچلي، والاس استیونس برای بیان اندیشههای فلسفی خود، بهجای فلسفه، «شعر» را انتخاب میکند و این ناشي از دلبستگی خودآگاهانه او به زیباییشناسی رمانتیسم است.
ویژگی این متن و زبان ترجمه آن در سادگی آن است. سادگی خاصی که مخاطبان - حتی آنهایی که با فلسفه پیشتر میانهای نداشتهاند - را ناخودآگاه با خود به تجربه اندیشهورزی درباره مفهومی الهیاتی به نام «مرگ» وادار میکند. این تجربه یک مواجهه تراژیک با مرگ است، اما امید به زندگی را در دل خود نهفته دارد. البته این امید، شاید صرفا ورود به جهان طنز و شوخطبعی باشد. نگاه ویژه کریچلی به پدیدار Phenomenon مرگ، پیشتر تجربه چندانی در متون فلسفی غرب نشده است. از این نظر شاید یک همسنجی میان تفکرات او درباره مرگ با تفکرات اندیشمندان شرقی میتواند کار جالبی باشد.
کریچلی میپرسد: اینکه فلسفه با ناامیدی آغاز میشود، آیا بدان معناست که با ناامیدی هم به پایان میرسد؟ پاسخش خیر است. به اعتقاد او از اینجا میتوان به جهان شوخطبعی وارد شد و شوخطبعی -که آثار بکت هم مالامال از آن است - در بهترین حالت تمرین پایداری در برابر هیچانگاریای است که باد ادعاهای انسان را میخواباند.
«خیلی کم... تقریبا هیچ» سایمون کریچلی را به تازگی نشر نی با شمارگان 700 نسخه، 383 صفحه و بهای 35 هزار تومان بازنشر کرده است.
توجه :
اساسا تمامی مطالبی که در این سایت مشاهده می شود جلوه ای و مظهری از مرگ اندیشی و یاد مرگ و مرگ آگاهی است و پرداختن به این مطالب و مباحث از باب ارتباطش با مرگ و تئوری مرگ اندیشی و مرگ آگاهی است اگرچه ظاهرا برخی مطالب سایت مستقیما به مباحث مرگ اندیشی نمی پردازد اما و هزار اما که تمامی این مباحث شانی از شئون مرگ اندیشی و مرگ آگاهی و یاد مرگ می توانند باشند .
مرگ اندیشی به معنای فرایند تعمق و اندیشه درباره مرگ است. وقتی به این موضوع میاندیشیم، به یاد میآوریم که زندگی محدود و گذراست؛ بنابراین، وقتی درباره پایان حتمی زندگی تفکر میکنیم، فرصتی برای بازنگری ارزشها، اهداف و نحوه استفاده از زمان به دست میآید. این تفکر میتواند انگیزهای برای زندگی معنادارتر و اصیلتر فراهم کند.
مرگ آگاهی حالتی مداوم از حضور مرگ در ذهن و قلب است؛ یعنی فرد در هر لحظه از این واقعیت آگاه است که مرگ جزء جداییناپذیر موجودیت اوست. این آگاهی باعث میشود تا انتخابها و رفتارها به گونهای شکل بگیرند که زمان هر لحظه بیشتر ارزشمند شود. به نوعی، مرگ آگاهی مانند چراغی است که همیشه روشن است و به ما یادآور میشود که زندگی پر از فرصتهای ناب و معنوی است؛ چرا که هرگز نمیدانیم چه زمانی آخرین لحظهمان فرا خواهد رسید.
اگر از گورستان از قبر از مرگ از وصیت از انواع سوگواری و مراسم به خاک سپاری و حتی اتانازی و خود کشی و جنگ و جنایت و غیره می گوییم تماما در خدمت مرگ اندیشی و مرگ آگاهی است .
گویی که مرگ اندیشی تفکر و اندیشیدن به مرگ است و درک این نکته که ما آدمیان موجودات میرایی هستیم و دمادم بر این گزاره های مرگ اندیشانه باید بیافزاییم و آن را به سمت وسوی مرگ آگاهی نزدیک کنیم !
مرگ آگاهی بدین معناست که من می دانم که می میرم و به مرگ هرلحظه فکرمی کنم اما این آگاهی های گزاره ای و دیتاگونه و اطلاعات در خصوص مرگ در وجود من رسوخ کرده است در بودن من و درنحوه ی زیست من اثر گذاشته است و من آنگونه زندگی می کنم که به میرایی خود باور دارم و این باور به امری وجودی و اگزیستانس مبدل شده است و زندگی مرا تحت الشعاع قرارداده .
تفاوت عمده ی میان مرگ اندیشی و مرگ آگاهی را می توان به دانستن و سپس تبدیل این دانستن به نحوه ی زیستن و وجود و بودن تعبیر نمود. مرگ اندیشی دانستن است و مرگ آگاهی شکلی از زیستن و بودن است . زیستنی و بودنی که در آن آدمی درتمامی کنش گری ذهنی وعملی خود میرا بودن را به نمایش می گذارد.
در این سایت البته تفاوت بارزی میان مرگ اندیشی و مرگ آگاهی وجود ندارد و عمدتا منظور از مرگ اندیشی همان مرگ آگاهی است و ...!
مدیر سایت : سعید اعتماد مقدم