یاد داشت از دکتر مجید امرایی ( نویسنده مدرس دانشگاه و دراماتراپیست)
- مرگ اندیشان، نه مانند کورمرگان نسبت به این امر مهیب و مهم غافل اند و خود را به فراموشی می زنند، و نه مانند مرگ هراسان ، از مرگ می هراسند و تعلقات دنیوی ایشان را از اندیشیدن به این مقوله باز می دارد . در نگاه مرگ اندیشان، زوال و فنا حقیقی ترین حقیقتِ این عالم است ؛ انسان نیامده است که بماند ؛ بلکه قرار است چند صباحی بر روی این کرۀ خاکی زندگی کند و سپس صحنه را ترک کند و منزل به دیگری بسپارد ، چنین کسی، ناپایداری و ناماناییِ جهان پیرامون را به عیان می بیند و به آن دل نمی بندد ، گروهی معتقدند که مرگ اندیشی آغاز زندگی است در این بین می توان به فیلسوف بزرگ [1]"فردریش نیچه"، اشاره کرد که گفته است «مرگ پایان زندگی است ، ولی مرگ اندیشی آغاز آن» به باور وی از لحظه ای که انسان به اندیشه مرگ می افتد ، تازه زندگی راستین و واقعی اش را شروع می کند.
نیچه می گوید: اگر می خواهید زندگی راستین تان را آغاز کنید، خود را در یک آزمایش خیالی و ذهنی تصور کنید که در آن، مثلاً، فرشته مرگ در برابر تو حاضر می شود و می گوید فقط و فقط این فرصت را داری که نوشته روی سنگ قبرت را بنویسی و به محض این که آن را نوشتی ، قبض روح می شوی ؛ هر چه می خواهی بنویس ولی به این صورت : در قسمت اول جملات خود ، آرمان های تان را و در قسمت دوم ، واقعیت زندگی تان را بنویسید.
برای مثال بنویسید در اینجا کسی آرمیده است که می خواست با همه مهربان باشد (یعنی آرمانش این بود) اما دست به قتل زد (یعنی واقعیت زندگی اش این شد) ؛ می خواست عالم بزرگی بشود اما تحصیلات مقدماتی را هم طی نکرد ؛ می خواست متواضع باشد اما بیشترین تکبرها را از خود نشان داد و قس علی هذا.
بعد نیچه می گوید : روی قسمت دوم جملات خود - یعنی روی قسمتی از جملات که واقعیت زندگی است - خط بکشید و از این لحظه به بعد طبق قسمت اول جملات تان - یعنی طبق آرمان هایتان - زندگی را آغاز کنید.
این گونه بود که نیچه گفت: «هر که سنگ روی قبر خود را بنویسد، زندگی واقعی را آغاز کرده است»؛ یعنی کاری به این نداشته باشیم که تاکنون و در سالیان گذشته واقعیت های زندگی با آرمان های زندگی ما فاصله داشته است ، باید همه را کنار بگذاریم و بگوییم از این لحظه به دنیا آمده ایم و با آرمان هایمان زندگی کنیم و برای تحقق این مسئله باید به یاد مرگ باشیم تا بتوانیم چنین کاری بکنیم.
[1] فریدریش ویلهلم نیچه (به آلمانی: Friedrich Wilhelm Nietzsche) (۱۵ اکتبر ۱۸۴۴–۲۵ اوت ۱۹۰۰) فیلسوف، شاعر، منتقد فرهنگی، آهنگساز و فیلولوژیست کلاسیک بزرگ آلمانی و استاد لاتین و یونانی بود که آثارش تأثیری عمیق بر فلسفه غرب و تاریخ اندیشه مدرن بر جای گذاشتهاست.
توجه :
اساسا تمامی مطالبی که در این سایت مشاهده می شود جلوه ای و مظهری از مرگ اندیشی و یاد مرگ و مرگ آگاهی است و پرداختن به این مطالب و مباحث از باب ارتباطش با مرگ و تئوری مرگ اندیشی و مرگ آگاهی است اگرچه ظاهرا برخی مطالب سایت مستقیما به مباحث مرگ اندیشی نمی پردازد اما و هزار اما که تمامی این مباحث شانی از شئون مرگ اندیشی و مرگ آگاهی و یاد مرگ می توانند باشند .
مرگ اندیشی به معنای فرایند تعمق و اندیشه درباره مرگ است. وقتی به این موضوع میاندیشیم، به یاد میآوریم که زندگی محدود و گذراست؛ بنابراین، وقتی درباره پایان حتمی زندگی تفکر میکنیم، فرصتی برای بازنگری ارزشها، اهداف و نحوه استفاده از زمان به دست میآید. این تفکر میتواند انگیزهای برای زندگی معنادارتر و اصیلتر فراهم کند.
مرگ آگاهی حالتی مداوم از حضور مرگ در ذهن و قلب است؛ یعنی فرد در هر لحظه از این واقعیت آگاه است که مرگ جزء جداییناپذیر موجودیت اوست. این آگاهی باعث میشود تا انتخابها و رفتارها به گونهای شکل بگیرند که زمان هر لحظه بیشتر ارزشمند شود. به نوعی، مرگ آگاهی مانند چراغی است که همیشه روشن است و به ما یادآور میشود که زندگی پر از فرصتهای ناب و معنوی است؛ چرا که هرگز نمیدانیم چه زمانی آخرین لحظهمان فرا خواهد رسید.
اگر از گورستان از قبر از مرگ از وصیت از انواع سوگواری و مراسم به خاک سپاری و حتی اتانازی و خود کشی و جنگ و جنایت و غیره می گوییم تماما در خدمت مرگ اندیشی و مرگ آگاهی است .
گویی که مرگ اندیشی تفکر و اندیشیدن به مرگ است و درک این نکته که ما آدمیان موجودات میرایی هستیم و دمادم بر این گزاره های مرگ اندیشانه باید بیافزاییم و آن را به سمت وسوی مرگ آگاهی نزدیک کنیم !
مرگ آگاهی بدین معناست که من می دانم که می میرم و به مرگ هرلحظه فکرمی کنم اما این آگاهی های گزاره ای و دیتاگونه و اطلاعات در خصوص مرگ در وجود من رسوخ کرده است در بودن من و درنحوه ی زیست من اثر گذاشته است و من آنگونه زندگی می کنم که به میرایی خود باور دارم و این باور به امری وجودی و اگزیستانس مبدل شده است و زندگی مرا تحت الشعاع قرارداده .
تفاوت عمده ی میان مرگ اندیشی و مرگ آگاهی را می توان به دانستن و سپس تبدیل این دانستن به نحوه ی زیستن و وجود و بودن تعبیر نمود. مرگ اندیشی دانستن است و مرگ آگاهی شکلی از زیستن و بودن است . زیستنی و بودنی که در آن آدمی درتمامی کنش گری ذهنی وعملی خود میرا بودن را به نمایش می گذارد.
در این سایت البته تفاوت بارزی میان مرگ اندیشی و مرگ آگاهی وجود ندارد و عمدتا منظور از مرگ اندیشی همان مرگ آگاهی است و ...!
مدیر سایت : سعید اعتماد مقدم