نگاهی به مرگ سقراط در غرب و سیاوش در شرق

حسن فشارکی

تاریخ: ۹ بهمن ۱۳۹۰موضوع: مجله پاورقی فرهنگ و هنر و اندیشه یک نظر

اینجا آتن است؛ مهد دموکراسی، سرزمین دولت‌شهر، زادگاه اندیشه. همان چشمه ساری که رود بیکران آن کران تا کران مغرب‌زمین را مشروب کرده است. سال ۳۹۹ قبل از میلاد، هنوز بیش از چهار قرن مانده تا آن ناصری به‌دست رومیان و یهودیان محاکمه و سپس بر دار شوند. اینجا نیز محاکمه‌ای برپاست. آیا دزدی است که محاکمه می‌شود؟ مستبدی است که ستون‌های دموکراسی و آزادی شهر را تهدید می‌کند؟ تاریک‌اندیشی است که فلسفه درخشان سرآغاز تمدن بشری را به چالش نشسته؟ نه! این سقراط است؛ آموزگار اخلاق، کسی که زندگی‌اش را وقف آموزش جوانان کرده است. پایبند به اخلاق، به قانون و به خدایان. اما دریغا که زعمای شهر قدرش را نشناختند و او را به فساد و بی‌دینی متهم کردند. خود وی اتهامش را این‌گونه خلاصه می‌کند «سقراط رفتاری خلاف دین پیش گرفته و در پی آن است که به اسرار آسمان و زمین پی ببرد. باطل را حق جلوه می‌دهد و این کارها را به دیگران نیز می‌آموزد» (دوره کامل آثار افلاطون، ص ۱۲) سقراط این ادعا را رد می‌کند و مدعیان را به روش خاص خود به تناقض‌گویی می‌کشاند و سپس مدعی می‌شود که از جانب خدا فرمان دارد که به مردم خدمت کند. چه خدمتی؟‌ «خدمتی که از من برمی‌آید این است که سر در پی پیران و جوانان بگذارم و به آنان ثابت کنم که بیش از آنکه در اندیشه تن و مال و جاه باشند، باید به روح خود بپردازند و در تربیت آن بکوشند و آشکار سازم که قابلیت فضیلت از ثروت نمی‌زاید بلکه ثروت و همه نعمت‌های بشری اعم از شخصی و اجتماعی از قابلیت به‌دست می‌آید. » (همان ص۲۷) پس سقراط نه‌تنها منکر خدایان نبود بلکه خود را به نحوی فرستاده آنان نیز می‌دانست. آیا جوانان را فاسد می‌کرد؟ خود این‌گونه پاسخ می‌دهد «اگر من جوانان را فاسد ساخته بودم، گروهی که به سن بلوغ رسیده‌اند در می‌یافتند که من آنان را در آغاز جوانی گمراه نموده‌ام و از این رو بر من اقامه دعوی می‌کردند. » (همان، ص ۳۱) ولی با این حال اکثریت قضات رای به محکومیت او دادند. واکنش سقراط هم این بود «چیست سزای مردی که در سراسر زندگی هرگز آرام ننشسته، به توانگری و جاه و همه‌چیزهایی که به‌دست آوردن آنها آرزوی بیشتر مردم است، اعتنا نکرده، از مقام‌های دولتی و توطئه و همه کارهای دیگر که نه برای شما سودی داشته‌‌اند و نه برای خود او، برکنار مانده و همواره در این اندیشه بوده است که از چه راه می‌تواند به یکایک شما بزرگ‌ترین خدمت را به‌جای آورد و یگانه آرزویش این بوده است که شما را از خواب غفلت بیدار کند و متوجه سازد که پیش از آنکه به امری از امور خود بپردازید، باید در اندیشه خود خویش باشید تا هر روز بهتر و خردمندتر از روز پیش گردید. » (همان، ص ۳۴) بیدارشدن از خواب غفلت، به‌ خودآمدن و درباره خود اندیشیدن. آیا این همه را سزا مرگ است و سقراط را به سبب اشاعه این اندیشه‌ها به اعدام محکوم کردند. یا علت چیز دیگری است و بهانه اینهاست؟ جریان از این قرار بود که وقتی آتنیان در سال ۴۸۰ قبل از میلاد بر ایرانیان پیروز شدند وضعیت فرهنگ و جامعه آتن درهم ریخت. طبقات محرومی که در جنگ جان برکف به مصاف دشمن رفته بودند، دیگر سلطه بی‌چون‌وچرای زیردستان شادخوار را نمی‌پسندیدند و خود زمام امور شهر را به‌دست گرفتند. آموزش و پرورش نیز در این شهر تحت تاثیر این واقعه دگرگون گردیده بود. مربیان و متفکرانی از هر گوشه به آتن روی آوردند و با خود عقایدی تازه برای حکومتگران تازه به ارمغان آوردند. این جنبش جدید همان سوفیسم بود که اخلاف و سیاست و را تحت تاثیر قرار داد و هنجارها و ارزش‌هایی آن زمان آتن را به مخاطره افکند. نتیجه آن شد که تنها معیار مهم نفع شخصی و جاه‌طلبی فردی شد. جامعه کهن به خطر افتاد و حاملان ارزش‌های قدیم، یعنی اشراف‌، واکنش نشان دادند و برخی از این سوفیست‌ها را به جرم مظاهر بی‌دینی به مرگ محکوم کردند. ولی بیشتر محکوم‌شدگان، از آنجایی که غیرآتنی بودند، پیش از اجرای حکم از شهر می‌گریختند. سقراط از جمله کسانی بود که در عرصه‌ نظر با سوفیست‌ها به پیکار پرداخت. اما در این پیکار سخنانی هم بر زبان راند که برای اشراف نامفهوم بود. این بود که برای محکوم نمودن او با دموکرات‌ها هم‌داستان شدند. وقتی دموکرات‌ها مجددا در سال ۴۰۳ قبل از میلاد حکومت را به دست گرفتند سقراط را به مرگ محکوم نمودند. سقراط برخلاف سایر سوفیست‌ها از آتن نگریخت و حکم را پذیرفت اما به آتنیان هشدار داد. «آتنیان! با این ناشکیبایی نام نیک خود را به باد دادید و بدخواهان و خرده‌گیران را گستاخ ساختید، زیرا از این پس، عیب‌جویان به سرزنش شما برخواهند خاست و خواهند گفت مرد دانایی چون سقراط را کشتید حال آنکه اگر اندکی درنگ کرده بودید مقصد شما حاصل می‌شد. زیرا می‌بینید که من پیرم و پای بر لب گور دارم.

/////////////////////////////////

 

 

توجه :

اساسا تمامی مطالبی که در این سایت مشاهده می شود جلوه ای و مظهری از مرگ اندیشی و یاد مرگ و مرگ آگاهی است و پرداختن به این مطالب و مباحث از باب ارتباطش با مرگ و تئوری مرگ اندیشی و مرگ آگاهی است اگرچه ظاهرا برخی مطالب سایت مستقیما به مباحث مرگ اندیشی نمی پردازد اما و هزار اما که تمامی این مباحث شانی از شئون مرگ اندیشی و مرگ آگاهی و یاد مرگ می توانند باشند .

مرگ اندیشی به معنای فرایند تعمق و اندیشه درباره مرگ است. وقتی به این موضوع می‌اندیشیم، به یاد می‌آوریم که زندگی محدود و گذراست؛ بنابراین، وقتی درباره پایان حتمی زندگی تفکر می‌کنیم، فرصتی برای بازنگری ارزش‌ها، اهداف و نحوه استفاده از زمان به دست می‌آید. این تفکر می‌تواند انگیزه‌ای برای زندگی معنادارتر و اصیل‌تر فراهم کند.

مرگ آگاهی حالتی مداوم از حضور مرگ در ذهن و قلب است؛ یعنی فرد در هر لحظه از این واقعیت آگاه است که مرگ جزء جدایی‌ناپذیر موجودیت اوست. این آگاهی باعث می‌شود تا انتخاب‌ها و رفتارها به گونه‌ای شکل بگیرند که زمان هر لحظه بیشتر ارزشمند شود. به نوعی، مرگ آگاهی مانند چراغی است که همیشه روشن است و به ما یادآور می‌شود که زندگی پر از فرصت‌های ناب و معنوی است؛ چرا که هرگز نمی‌دانیم چه زمانی آخرین لحظه‌مان فرا خواهد رسید.

اگر از گورستان از قبر از مرگ از وصیت از انواع سوگواری و مراسم به خاک سپاری و حتی اتانازی و خود کشی و جنگ و جنایت و غیره می گوییم تماما در خدمت مرگ اندیشی و مرگ آگاهی است .

گویی که مرگ اندیشی تفکر و اندیشیدن به مرگ است و درک این نکته که ما آدمیان موجودات میرایی هستیم و دمادم بر این گزاره های مرگ اندیشانه باید بیافزاییم و آن را به سمت وسوی مرگ آگاهی نزدیک کنیم !

مرگ آگاهی بدین معناست که من می دانم که می میرم و به مرگ هرلحظه فکرمی کنم اما این آگاهی های گزاره ای و دیتاگونه و اطلاعات در خصوص مرگ در وجود من رسوخ کرده است در بودن من و درنحوه ی زیست من اثر گذاشته است و من آنگونه زندگی می کنم که به میرایی خود باور دارم و این باور به امری وجودی و اگزیستانس مبدل شده است و زندگی مرا تحت الشعاع قرارداده .

تفاوت عمده ی میان مرگ اندیشی و مرگ آگاهی را می توان به دانستن و سپس تبدیل این دانستن به نحوه ی زیستن و وجود و بودن تعبیر نمود. مرگ اندیشی دانستن است و مرگ آگاهی شکلی از زیستن و بودن است . زیستنی و بودنی که در آن آدمی درتمامی کنش گری ذهنی وعملی خود میرا بودن را به نمایش می گذارد.

در این سایت البته تفاوت بارزی میان مرگ اندیشی و مرگ آگاهی وجود ندارد و عمدتا منظور از مرگ اندیشی همان مرگ آگاهی است و ...!

مدیر سایت : سعید اعتماد مقدم