مرگ اندیشی در ساحت وصیت نامه و ایجاد حس و حال مرگ اندیشانه

مرگ اندیشی در ساحت وصیت نامه و ایجاد حس و حال مرگ اندیشانه

وصیت‌نامه (که در فارسی به آن "وصیت‌نامه" یا "سند وصیت" نیز می‌گویند)، نه تنها یک سند حقوقی برای انتقال دارایی‌ها پس از مرگ است، بلکه ابزاری قدرتمند برای مرگ‌اندیشی محسوب می‌شود. این عمل به ظاهر مادی، دروازه‌ای به تأملات عمیق درباره‌ی زندگی، مرگ و معنای وجود انسان باز می‌کند. در ادامه ارتباط آن با مرگ‌اندیشی را بررسی می‌کنیم:

 ۱. اجبار به مواجههٔ مستقیم با مرگ  
   - نوشتن وصیت‌نامه مستلزم پذیرش قطعیت مرگ است. فرد باید آگاهانه تصور کند که روزی نخواهد بود و دارایی‌ها، مسئولیت‌ها و روابطش بدون او ادامه می‌یابند. این تصور، ذهن را از انکار مرگ (که در روانشناسی به آن "انکار مرگ" می‌گویند) به سوی تأمل فعال هدایت می‌کند.

۲. بازنگری در اولویت‌های زندگی  
   - هنگام وصیت‌نویسی، فرد مجبور می‌شود از "منظر مرگ" به زندگی نگاه کند:  
     - چه چیزهایی واقعاً ارزشمند هستند؟ (ثروت؟ روابط؟ آثار ماندگار؟)  
     - می‌خواهد چگونه یاد شود؟ (**میراث معنوی** او چیست؟)  
   - این فرآیند، اغلب باعث تغییر نگرش نسبت به زمان‌گذاری، روابط و اهداف می‌شود.

۳. تمرین رها کردن 
   - وصیت‌نویسی عملی از رها کردن دارایی‌های مادی و کنترل است. فرد می‌آموزد که:  
     - مالکیت موقتی است.  
     - وابستگی به اموال، مانع آزادی روانی می‌شود.  
   - این تمرین، هم‌خوان با آموزه‌های فلسفه‌های شرقی (مثل بودیسم) و رواقی‌گرایی است که بر عدم تعلق تأکید دارند.

 ۴. خلق معنا از طریق انتقال مسئولیت  
   - وصیت تنها تقسیم ثروت نیست؛ انتقال ارزش‌ها و مسئولیت‌ها است:  
     - تعیین سرپرست برای فرزندان.  
     - وقف دارایی برای اهداف خیریه.  
     - نوشتن وصیت‌نامهٔ اخلاقی (حاوی توصیه‌های زندگی به بازماندگان).  
   - این کار به زندگی فرد معنای نمادین می‌بخشد و احساس تداوم وجود او را تقویت می‌کند.

 ۵. کاهش اضطراب وجودی  
   - بر اساس نظریه‌های روانشناسی (مثل مدیریت وحشت)، انسان‌ها برای کاهش اضطراب ناشی از آگاهی از مرگ، به دنبال نمادهای جاودانگی می‌گردند. وصیت‌نامه یکی از این نمادهاست:  
     - با تعیین وارثان یا حامیان یک علت، فرد حس می‌کند بخشی از وجودش پس از مرگ ادامه می‌یابد.  
     - این کار اضطراب ناشی از فناپذیری را تخفیف می‌دهد.

 ۶. تصمیم‌گیری آگاهانه به جای اجبار  
   - بدون وصیت، توزیع دارایی‌ها توسط قانون تعیین می‌شود. اما نوشتن وصیت، اقدامی آگاهانه و مبتنی بر ارادهٔ فرد است. این انتخابِ فعال، مرگ‌اندیشی را از حالت انفعالی خارج می‌کند و به آن کرامت انسانی می‌بخشد.

 ۷. وصیت به مثابهٔ "نامه عاشقانه به زندگی"  
   - در فلسفهٔ اگزیستانسیالیسم، آگاهی از مرگ، زندگی را پرشورتر می‌کند. وصیت‌نامه می‌تواند بازتابی از این شور باشد:  
     - ثبت قدردانی از عزیزان.  
     - بیان آرزوهای تحقق‌نیافته به عنوان الهام برای دیگران.  
     - اعتراف به اشتباهات و درخواست بخشایش.  
   - این صداقت، خودِ نوعی پالایش روانی است.

 

وصیت‌نویسی، تمرینی برای مرگ در حین زندگی است. همان‌طور که سِنِکا (فیلسوف رواقی) می‌گوید:  
"هر روز را چنان زندگی کن که گویی آخرین روز توست. آنگاه وقتی مرگ فرا رسد، آماده خواهی بود."

این عمل نه تنها ترس از مرگ را کاهش می‌دهد، بلکه زندگی را متمرکز بر آنچه واقعاً اهمیت دارد نگه می‌دارد. به قول سعدی:  
"چو نامهٔ عمل در نبندد مُهر / چه سود از نامه‌نگاریِ دفتر؟" 
(اگر کردار نیک مهر تأیید ندارد، نوشتن وصیت‌نامه چه سودی دارد؟)  

پس وصیت تنها تقسیم میراث مادی نیست؛ میراث اندیشه‌ورزی دربارهٔ مرگ و زندگی است.

سعید اعتماد مقدم

 

توجه :

اساسا تمامی مطالبی که در این سایت مشاهده می شود جلوه ای و مظهری از مرگ اندیشی و یاد مرگ و مرگ آگاهی است و پرداختن به این مطالب و مباحث از باب ارتباطش با مرگ و تئوری مرگ اندیشی و مرگ آگاهی است اگرچه ظاهرا برخی مطالب سایت مستقیما به مباحث مرگ اندیشی نمی پردازد اما و هزار اما که تمامی این مباحث شانی از شئون مرگ اندیشی و مرگ آگاهی و یاد مرگ می توانند باشند .

مرگ اندیشی به معنای فرایند تعمق و اندیشه درباره مرگ است. وقتی به این موضوع می‌اندیشیم، به یاد می‌آوریم که زندگی محدود و گذراست؛ بنابراین، وقتی درباره پایان حتمی زندگی تفکر می‌کنیم، فرصتی برای بازنگری ارزش‌ها، اهداف و نحوه استفاده از زمان به دست می‌آید. این تفکر می‌تواند انگیزه‌ای برای زندگی معنادارتر و اصیل‌تر فراهم کند.

مرگ آگاهی حالتی مداوم از حضور مرگ در ذهن و قلب است؛ یعنی فرد در هر لحظه از این واقعیت آگاه است که مرگ جزء جدایی‌ناپذیر موجودیت اوست. این آگاهی باعث می‌شود تا انتخاب‌ها و رفتارها به گونه‌ای شکل بگیرند که زمان هر لحظه بیشتر ارزشمند شود. به نوعی، مرگ آگاهی مانند چراغی است که همیشه روشن است و به ما یادآور می‌شود که زندگی پر از فرصت‌های ناب و معنوی است؛ چرا که هرگز نمی‌دانیم چه زمانی آخرین لحظه‌مان فرا خواهد رسید.

اگر از گورستان از قبر از مرگ از وصیت از انواع سوگواری و مراسم به خاک سپاری و حتی اتانازی و خود کشی و جنگ و جنایت و غیره می گوییم تماما در خدمت مرگ اندیشی و مرگ آگاهی است .

گویی که مرگ اندیشی تفکر و اندیشیدن به مرگ است و درک این نکته که ما آدمیان موجودات میرایی هستیم و دمادم بر این گزاره های مرگ اندیشانه باید بیافزاییم و آن را به سمت وسوی مرگ آگاهی نزدیک کنیم !

مرگ آگاهی بدین معناست که من می دانم که می میرم و به مرگ هرلحظه فکرمی کنم اما این آگاهی های گزاره ای و دیتاگونه و اطلاعات در خصوص مرگ در وجود من رسوخ کرده است در بودن من و درنحوه ی زیست من اثر گذاشته است و من آنگونه زندگی می کنم که به میرایی خود باور دارم و این باور به امری وجودی و اگزیستانس مبدل شده است و زندگی مرا تحت الشعاع قرارداده .

تفاوت عمده ی میان مرگ اندیشی و مرگ آگاهی را می توان به دانستن و سپس تبدیل این دانستن به نحوه ی زیستن و وجود و بودن تعبیر نمود. مرگ اندیشی دانستن است و مرگ آگاهی شکلی از زیستن و بودن است . زیستنی و بودنی که در آن آدمی درتمامی کنش گری ذهنی وعملی خود میرا بودن را به نمایش می گذارد.

در این سایت البته تفاوت بارزی میان مرگ اندیشی و مرگ آگاهی وجود ندارد و عمدتا منظور از مرگ اندیشی همان مرگ آگاهی است و ...!

مدیر سایت : سعید اعتماد مقدم