علامه طباطبایی و مسئله ی مرگ

علامه طباطبایی و مسئله ی مرگ

........................

مسئله مرگ از دیرترین دغدغه‌های اندیشمندان و متفکران اسلام است. در میان تفاسیر متعدد، دیدگاه علامه سیدمحمدحسین طباطبایی (رحمه‌الله علیه) به عنوان یکی از برجسته‌ترین تفسیرگران معاصر قرآن، از جنبه‌های فلسفی و عرفانی به موضوع مرگ پرداخته و آن را نه به عنوان پایانی نهایی بلکه به عنوان گذرگاهی برای دستیابی به کمال و نزدیکی به حقیقت الهی تبیین می‌کند. این مقاله درصدد است تا با نگاهی جامع، دیدگاه علامه طباطبایی نسبت به مرگ، ابعاد متافیزیکی و روانی آن و نیز پیامدهای اخلاقی و اجتماعی این پدیده را مورد بررسی قرار دهد.

مرگ در متون قرآنی و تفسیر علامه

در تفسیر المیزان، علامه طباطبایی مرگ را به عنوان پدیده‌ای طبیعی و اجباری می‌نگرد که بر هر موجود زنده دپارته می‌کند. او بر این نکته تأکید دارد که مرگ، بر خلاف برداشت‌های سطحي که آن را پایان وجود می‌دانند، در واقع نقطه عطفی در سفر روح است؛ جایی که جدایی بین جنبه‌های دنیوی و ابدی هموار می‌شود. طبق تفسیر علامه، آیات قرآنی مربوط به مرگ و برزخ، نه تنها به واقعیت فیزیکی پایان حیات اشاره دارند، بلکه به بُعد معنوی و گذار روح از این جهان به دنیای دیگری پوشیده شده‌اند.

از نظر او، مرگ همچون پرچافی است بر سر مسیر زندگی که انسان را از وابستگی‌های افسانه‌ای دنیا رها می‌سازد تا بتواند حقیقت وجود خود را در برابر نور آفرینش و عدالت الهی تجربه نماید.

ابعاد فلسفی و عرفانی مرگ در تفکر علامه

۱. مرگ به عنوان گذار روحانی

علامه طباطبایی، مرگ را نه به عنوان یک حادثه تصادفی یا نابهنگام بلکه به عنوان یک گذارگاه ضروری می‌نگرد. او بر این باور است که مرگ، همچون گذرگاهی از دنیای مادی به سرزمینی از حقایق مطلق است؛ جایی که روح انسان با منطق و حقیقت بی‌کران وجود مقابله می‌کند. از دیدگاه او، مرگ یک وظیفه از جانب خالق برای تمیز دادن میان آنچه حقیقی است و آنچه زودگذر، تلقی می‌شود؛ به همین علت، این گذار باید با درک عمیق از حقایق کینونی و فلسفی همراه باشد.

۲. مرگ و مفهوم فنا و بقا

یکی از مضامین بنیادین در اندیشه علامه، مبحث فنا (از بین رفتن نفس در وجود خداوند) و بقا (پایداری در ذات الهی) است. او معتقد است که مرگ، آستانه‌ای است که در آن خود انسان به گونه‌ای فنا می‌یابد تا بتواند در نهایت در ذات خداوند باقی بماند. این نگرش عرفانی، مرگ را از جنبه‌ای بلکه به عنوان بازگشت به منبع اصلی و ابدی تفسیر می‌کند؛ یعنی انسان پس از مرگ، به آنچه الكامل و جاودانه است، باز می‌گردد.

۳. مرگ و رهایی از وابستگی‌های دنیوی

در نگاه علامه، مرگ فرصتی است برای رهایی از بند‌های مادی و نفس‌پرستی. او باور دارد که زندگی دنیوی با وابستگی به امیال و لذات زودگذر، انسان را از تحقق حقیقی خرج می‌دهد. بنابراین، مرگ می‌تواند تبدیل به نقطه‌ای رشد و تعالی شود؛ زیرا با رهایی از این وابستگی‌ها، انسان به آزادی مطلق معنوی دست می‌یابد و قادر است با دیدی تازه به ذات خویش و خداوند بنگرد.

مرگ و عدالت الهی

علامه طباطبایی مرگ را ابزاری برای بروز عدالت الهی نیز می‌داند. از منظر او، مرگ نقطه‌ای است که در آن عدالت الوهی به نحو کامل آشکار می‌شود؛ زیرا در این لحظه، همه انسان‌ها صرف نظر از مرتبه و مقام دنیوی، برابر و در معرض حساب قرار می‌گیرند. این تفکر، همچنین زمینه‌ای فراهم می‌آورد تا انسان از تنگنای زندگی ظاهری و مادی خارج شده و به سوی آگاهی و روحانیت گام بردارد.

در تفسیر وی، مرگ نه تنها پایان بلکه شروعی است برای مرحله‌ای از حیات که در آن اعمال و نیات انسان به طور عادلانه مورد ارزیابی قرار می‌گیرند. این دیدگاه، تأکیدی است بر آنچه در قرآن به عنوان حساب و کتاب روز قیامت بیان شده‌است.

پیامدهای اخلاقی و اجتماعی دیدگاه علامه نسبت به مرگ

۱. تغییر نگرش به زندگی

دیدگاه علامه طباطبایی نسبت به مرگ می‌تواند موجب تغییر نگرش انسان به زندگی شود. در اصل، آگاهی از حتمی بودن مرگ و ناپایداری دنیا، فرد را بر آن می‌دارد تا با ارزش‌های اخلاقی و معنوی زندگی کند. این تغییر نگرش، زمینه‌ساز تلاش برای تحکیم روابط انسانی، کاهش خودمحوری و توجه به مفاهیم عدالت و حقیقت است.

۲. الهام‌بخشی در عرصه اخلاقی

تفکر علامه درباره مرگ، همراه با مبحث فنا و بقا، انسان را به تعمق در معانی عمیق وجود فرا می‌خواند. به عبارت دیگر، این دیدگاه سبب می‌شود تا فرد به دنبال تجربه‌ای معنادار از زندگی و مرگ باشد؛ تجربه‌ای که در آن به جای ترس از نابودی، سفری به سوی تحقق وجودی و کمال روحانی احساس کند.

۳. تأثیر در نظام‌های اجتماعی

با تحول نگرش فردی نسبت به مرگ، مفاهیم عدالت، صداقت و مسئولیت‌پذیری اجتماعی نیز نوسان پیدا می‌کند. وقتی که افراد بر این باورند که مرگ تنها پایان نیست و وجدان انسانی در مقابل عدالت الهی شناور است، روابط میان‌شان با نوآوری و شفقت بیشتری رقم می‌خورد. در این منظر، مرگ به عنوان عامل وحدت‌بخش و منظم‌کننده روابط انسانی در چارچوب عدالت الهی عمل می‌کند.

دیدگاه علامه طباطبایی نسبت به مرگ، تلفیقی از بینش‌های فلسفی، عرفانی و اخلاقی است که مرگ را از جایگاهی صرفاً پایانی به عنوان نقطه عطف و گذار در سفر روحانی انسان تفسیر می‌کند. او مرگ را به عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به بقا در ذات الهی، رهایی از بندهای دنیوی و بروز عدالت الوهی می‌نگرد. این نگرش نه تنها ارزش‌های معنوی و اخلاقی فرد را در زندگی تقویت می‌کند، بلکه زمینه‌ای را فراهم می‌آورد تا جامعه‌ای آگاه‌تر و متعالی‌تر در برابر چالش‌ها و ارزش‌های دنیوی شکل گیرد.

با بازنگری در این دیدگاه، می‌توان به این نتیجه رسید که مرگ، علی‌رغم بار سنگین و تیره‌ی آن، در واقع فرصتی است برای تجدید حیات معنوی، رشد فردی و تحقق عدالت الهی در ابعاد وجودی انسان.

این مقاله، به بررسی چندوجهی دیدگاه علامه طباطبایی پیرامون مرگ، از بررسی متون قرآنی و تفسیر المیزان گرفته تا تأثیرات اخلاقی و اجتماعی این نگرش پرداخته و سعی داشته است تا ابعاد عمیق فلسفی و عرفانی مرگ را بازگو کند.

سعید اعتماد مقدم