امام علی علیه السلام می فرماید: به خدا سوگند، شوق پسر ابوطالب به مرگ بیش از آنچه کودک، سینه مادر را خواهان است». (خطبه 5)
1. چرا شوق؟
اگر مرگ محمل انتقال از دنیای متغیر و فانی به جهان ثابت و باقی است، پس چرا بی صبرانه در انتظارش نباشیم؟ ما این دنیا را وقتی دوست می داشتیم که از دنیای برتر و بهتری خبر نداشتیم. اکنون می دانیم که:
«این دنیا برقش بی فروغ و اساسش بر دروغ است و اموالش در معرض غارت و تاراج است. چونان عشوه گر هرزه ای است که به کس وفا نمی کند و همچون مرکب سرکش از کسی فرمان نمی برد. دروغ گویی خیانتکار، ناسپاسی حق نشناس و دشمنی حیله گر است. حالاتش ناپایدار، عزتش ذلت، جدش بازی و سرافرازیش سرافکندگی است. سرای جنگ و غارت، تبهکاری و نابودی و ناخوشی و ناآرامی است. وصله هایش به هجران پیوسته، راه هایش حیرت زا، پناهگاه هایش ناپیدا و سرانجام امیدهایش نومیدی است». (خطبه 191)
اما در آن سوی این جهان، جهانی است ازلی و ابدی، که اگر انسان با آگاهی و آمادگی وارد آن جهان شود، به قول حضرت:
«آنجا را سرای پایدار و محل امن و آسایش خواهد یافت. جایگاه پاکان و نیکان و اولیای برگزیده ای که قرآن کریم آنجا را ستوده و ساکنان آن را برگزیده و بزرگ داشته و انسان را به آنجا فرا خوانده و راهنمایی کرده است». (آمدی، ج2: 320)
علی علیه السلام در وصف بهشت می گوید:
«اگر خیالی از بهشت را چنان که وصف شده تصور کنی از هرچه در دنیاست دلسرد می شوی اگر چه همه زیبا و پر جاذبه باشند و بر سر آرزوها و امیال نفسانی خود نسبت به لذت ها و مناظر زیبای جهان پا می گذاری. اگر درباره درختان بهشتی اندیشه کنی که چگونه شاخه های آنها با وزش نسیم می رقصند و ریشه هاشان در توده های مشک پنهانند، بر کنار رودهای زلال و خوشه هایی از گوهرهای آبدار و میوه های گوناگونی که از هر طرف جلوه می کنند غرق حیرت می شوی. شاخه های پر میوه بدون زحمت در دسترس تو قرار می گیرند تا هرچه خواهی بر چینی. مهمان داران بهشت و خدمت گزاران آن لحظه ای از آن کاخ ها و ساکنانشان غفلت نکرده و مدام با طعام های لذیذ و شراب های گوارا پذیرایی می کنند. ساکنان آن دیار مورد تکریم خداوند بوده از هر گونه، دگرگونی و انتقال در امانند. اگر تو دل را به آن مناظر زیبا متوجه کنی، از دل و جان در اشتیاق آن سامان خواهی بود، و چون مرگ و قبر در و دروازه آن دیارند، آرزو خواهی کرد که از همین جا تو را بردارند و به گور سپارند». (نهج البلاغه، خطبه 165)
2. توصیف شوق مرگ
امام علی علیه السلام می فرماید: «محبوب ترین چیزی که در انتظارش هستم مرگ است». (خطبه 180)
اگر مرگ را چنان دریابیم که علی علیه السلام دریافته بود، باید در عین نگرانی از کم توشه گی و در عین تلاش برای تدارک ذخیره آخرت، بی صبرانه در انتظار مرگ مطلوبی باشیم که ما را از تنگنای جهان خاکی به بیکران ساحت غیب انتقال دهد.
علی علیه السلام می فرماید: «به پیشواز مرگ بشتابید! مرگی که اگر فرار بکنید شما را در می یابد، و گر بر جای خود مانید باز هم به سراغتان می آید و اگر فراموشش کنید، او شما را از یاد نمی برد». (حکمت 203)
بنابراین، دلبستگی انسان به زندگی دنیوی، بر اساس میزان مرگ اندیشی وی تنظیم می گردد. اگر دنیازده بود که به مرگنمی اندیشد. بی تردید رویاروی چنین کسی با مرگ بسیار نامطلوب خواهد بود. برای اینکه چنین شخصی برای حیات اخروی آمادگی نداشته و ذخیره لازم را نیندوخته است. علی علیه السلام می فرماید: «سخت بپرهیز از اینکه وقتی مرگبه سراغ تو اید که در جست وجوی دنیا از خدا گریخته باشی». (نامه 69)
چنان که شوق مرگ، از محبت دنیا در دل انسان می کاهد که: «هر که مرگ را در برابر خود مجسم کند، به امور دنیوی، زیاد توجه نمی کند». (آمدی، ج 5: 330)
اشتیاق انسان به مرگ یک حالت بسیار شگفت انگیز و اعجازگونه است برای اینکه هر انسانی ـ چنان که گذشت ـ به زندگی علاقه مند است و اگر کسی سودای مرگ در سر بپروراند حتماً به مقامی رسیده که دیگران نرسیده اند و چیزهایی دریافته که دیگران در نیافته اند. در قرآن کریم آرزوی مرگ نشان عشق انسان به خداست.
خدای سبحان در خطابی به قوم یهود می فرماید: «بگو ای یهودیان! اگر از میان مردم تنها خود را دوستان خدا می دانید، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید». (جمعه: 6)
علی علیه السلام می فرمایند: «مرگ را جز با شرایط مطمئن آرزو مکن (نهج البلاغه، نامه 69) و خود در موردی چنین می فرماید: «من با بصیرتی از درون و یقینی که خدایم بخشیده است در گمراهی آنان و راه راستی که برگزیده ام آگاهم. مشتاق دیدار پروردگار و امیدوار پاداش نیک او هستم». (نامه 62)
انسان وقتی واقعاً مشتاق مرگ می گردد که به یقین دریابد که او گرچه در این جهان خاکی پدید آمده است، اما از این جهان نبوده و به جهان دیگری تعلق دارد و چنین کسی در حقیقت به قول علی علیه السلام: «پیش از آنکه بدن از این جهان خاکی جدا شده باشد، به جان و دل از این خاکدان پرواز کرده است». (خطبه 203)
حقیقت زندگی از منظر مرگ
در این قسمت، مرگ را با نگاه آسمانی و عمیق امام علی علیه السلام می نگریم؛ نگاهی که حقیقت را ناب و روشن می بیند.
زندگی هم آغوش مرگ
علی علیه السلام، با تأکید بر آنکه مرگ از زندگی جدا نیست، می فرماید: «آنکه مرگ را نشناسد در حقیقت زندگی را نمی شناسد و کسی که زندگی را بشناسد، مرگ را نیز در حد توان شناخته است». (خطبه 113)
علی علیه السلام در جای جای نهج البلاغه ما را به این حقیقت آشکار توجه می دهد که نمونه ای از آنها را در اینجا می آوریم:
از نظر امام، دنیا منزلگاه سفر است، نه سرای اقامت. جلوه اش بر غفلت استوار است و جمالش بر فریب. بساطی است که نزد خدا ارج و منزلت ندارد؛ زیرا که حلال آن با حرام آمیخته و خیرش همراه شر بوده و زندگیش با مرگ هم آغوش است، تلخ و شیرینش جدا از هم نیستند. (خطبه 113)
علی علیه السلام در جایی دیگر می فرماید: «سروش غیب پیوسته آواز می دهد که: سرانجامِ زایش مرگ و پایان گردآوری، فروپاشی و نهایت آبادانی، ویرانی است». (حکمت 132)
چه بیانی زیباتر و رساتر از این: جهان خاکی چنان است که هستی آن، بر نیستی استوار است. نسلی می رود که نسلی دیگر به جای آن می آید. این عروس هزار داماد، شوهری را می کشد و شوهری دیگر اختیار می کند. علی علیه السلام در این باره می فرماید:
«ای مردم! در حقیقت شما در این دنیا آماج تیرهای مرگید. هر جرعه این جهان خاکی، گلوگیر و هر لقمه اش پر از خرده استخوان است. در این جهان خاکی تا نعمتی از کف ندهید به نعمتی نمی رسید. از عمر شما، هر روز نو که ببینید بر ویرانی روز دیگر استوار است. هر برگ تازه و هر رویش تازه به دنبال خزان برگ دیگر و درو شدن گیاهان دیگر است. ریشه هایی در گذشته اند که ما شاخه های آنان هستیم و چگونه ممکن است که ریشه ها بروند و شاخه ها برقرار مانند». (خطبه 145)
علی علیه السلام پس از بیان مؤکدی درباره جدی گرفتن مرگ و نادیده گرفتن عوامل عبرت آموزی، در رابطه زندگی دنیا با حیات اخروی می فرمایند:
«در زندگی دنیوی، پیشتاز پرهیزگاران باشید و رفتار خود را هماهنگ با زندگی بهشتی خود سامان بخشید؛ زیرا که دنیا سرای همیشگی شما نیست. گذرگاهی که بتوانید از آن زاد و توشه برگیرید. پس با تلاش پیگیر، اسب سفر را زین کرده نگهدارید». (خطبه 132)
نقش مرگ در زندگی متعالی انسان
امام علی علیه السلام در بخشی از وصایای خویش به فرزندشان امام حسن علیه السلام می نویسد: «مبادا فریفته شوی که ببینی دنیاداران به دنیا دل می نهند و بر سر دنیا بر یکدیگر می جهند». (نامه 31)
چنان که گذشت، حیات دنیوی ما یک واقعیت است و وابستگی انسان را به این حیات دنیوی نمی توان نادیده گرفت و تحقیر کرد و نیز باید، حیات اخروی را هدف اصلی قرار داده، همه زندگی دنیوی را بر اساس تدارک سعادت اخروی، تنظیم کرد. بنابراین، زندگی مشروع و مطابق عقل و منطق آن است که در عین جدی گرفتن حیات زودگذر دنیوی بتواند برای حیات ابدی اخروی هم برنامه ریزی کند. مشکل اصلی انسان برای دست یافتن به حیات متعالی جاذبه حیات دنیوی است. جاذبه های حیات دنیوی امکان دارد که هر انسانی را چنان به خود مشغول کند که اصلاً به یاد آخرت و زندگی دیگر نیفتد.
همه این جاذبه ها در نقش آرزوهای انسان جلوه گر می شود. بنابراین، برای روشن شدن موضوع، باید نخست درباره آرزوهای انسان بحث کرده، سپس نقش مرگ را در رویکرد انسان به حیات معنوی توضیح دهیم:
1. انسان و آرزوها
امام علی علیه السلام درباره تأثیر آرزوهای نفسانی و دور و دراز بر زندگی انسان می فرماید: «بدانید که آرزوهای نفسانی، عقل را به غفلت وادارد و یاد خدا را به فراموشی سپارد. پس آرزوی نفسانی را تکذیب کنید که فریب است و صاحبش فریفته شده». (خطبه 86)
آرزوها اگر به موقع مهار نشوند، انسان را به حیوان و حیات انسانی را به زندگی جانوری تبدیل می کنند و این همان وضعیت خطرناکی است که نهایت سقوط انسان را نشان می دهد و او را زندانی این حیات حیوانی می سازد که از آن به «اخلاد» تعبیر می کنند. علی علیه السلام در بازگشت از جنگ صفین در یکی از روستاهای بین شام و عراق به نام «حاضرین» نامه مفصلی به فرزندش امام حسن علیه السلام نوشته است. علی علیه السلام عملاً فریب خوردن و غفلت انسان ها را با چشم خود می دید. او می دید که چگونه معاویه، عمر و عاص و صدها صحابی، به چیزی جز دنیا و لذت های دنیوی نمی اندیشند و جز رؤیاها و آرزوهای جاه و مال، چیزی نمی فهمند. مرز نهایی دانش و اندیشه شان جز حیات حیوانی نبوده و هدف نهایی تلاش و کوششان جز جاه و مال نیست. از این جهت این نامه، در عین حال که یک درد دل است، هشدار هم هست. با تعبیرات بسیار تند و صریح که نشان دهنده نگرانی های آن حضرت اند. ایشان می فرماید:
«مبادا که دنیازدگی مردم و سگ ستیزی آنان بر سر جاه و مال دنیا تو را بفریبد... این دنیازدگان همانند سگ های هارند که به جان یکدیگر افتاده اند. نیرومندشان ناتوان را می خورد و بزرگشان بر کوچکشان رحم نمی کند». (نامه 31)
علی علیه السلام همچنین نحوه نگرش انسان به دنیا را معیار آگاهی و بینایی او می داند و می فرماید:
دنیا، آخرین نقطه دید کوردلان است که در آن سوی دنیا چیزی نمی بینند. اما صاحبان بصیرت نور بینایی شان، ساحت دنیا را درنوردیده، سرای جاویدان را در آن سوی دنیا می بینند. به همین دلیل است که انسان آگاه به دنیا دل نمی دهد؛ در حالی که همین دنیا برترین منظور و مقصود کوردلان است. اهل بصیرت از دنیا توشه می گیرند؛ در حالی که اهل غفلت، همه چیز را وسیله به دست آوردن دنیا قرار می دهند و چون مدتی بدین سان بگذرد، یاد آخرت کلاً فراموش شده، جز آرزوها و اهداف دنیوی، چیزی مورد توجه انسان قرار نمی گیرد. (خطبه 133)
علی علیه السلام در فرازی دیگر در این باره می فرماید:
مرگ را کلاً از یاد برده و دل به آرزوهای فریبنده سپرده اید! به دنیا بیش از آخرت دل داده در عشق زندگی گذران حیات جاودان را به دست فراموشی سپرده اید! شما که به ظاهر زیر پرچم دین خدا گرد آمده اید، دلیل پراکندگی تان، جز پلیدی درون و بداندیشی نیست. به یاری هم نمی شتابید، خیرخواه یکدیگر نیستید، چیزی به همدیگر نمی بخشید و همدیگر را دوست نمی دارید از سود اندک دنیایی شادمان گشته و از زیان بسیار اخروی غمگین نمی شوید، و چون از دنیای شما چیزی کم گردد، چنان بی قرار و پریشان می شوید که آثار آن بر چهره تان آشکار می گردد. گویی که همیشه در این جهان ماندگارید و امکانات آن مدام در اختیار شما خواهد بود!... در غفلت از حیات اخروی همدل و در دنیازدگی هم داستانید». (خطبه 113)
2. نقش مرگ در رویکرد انسان به حیات معنوی
امام علی علیه السلام می فرماید: «به یقین بدان که تو هرگز به آرزویت دست نخواهی یافت، و از اجل روی نتوانی برتافت، و به راه کسی هستی که پیش از تو می شتافت». (نامه 31)
دل دادن انسان به دنیا یک امر کاملاً عادی است. این دلدادگی باعث می شود که انسان به کلی از حیات اخروی خود، غفلت ورزد. دنیا را اصیل، ارجمند و جاودانه پنداشته، جز همین زندگی دنیوی به چیزی نیندیشد. از دیدگاه مولای متقیان علی علیه السلام نیز، مرگ اندیشی، انسان را از اسارت حیات دنیوی و فریب لذت های مادی نجات می بخشد.
ایشان به فرزندشان امام حسن علیه السلام می نویسند: «به آرزوی خود نخواهی رسید. لحظه ای بعد از فرارسیدن اجل، زنده نخواهی ماند. سرنوشت تو، جدا از سرگذشت پیشینیان نیست». (همان)
اساس زندگی دنیا و شیرینی آن، دل دادن به آرزوهاست. همه انسان ها با امیدها و آرزوهایشان دل خوشند. اگر برای فردا، ماه و سال و سال های آینده، آرزویی نداشته باشیم، شوق و علاقه به آینده را از دست می دهیم. این همه برای روزها، ماه ها و سال های آینده، دل بسته و برای رسیدن به آنها لحظه شماری می کنیم، به خاطر آن است که آن روزها و ماه ها و سال ها، بستر کامیابی ها و به آرزو رسیدن های ما هستند. اگر این وعده ها و آرزوهای وصال و امید نباشند، ما روز و شب به شمارش لحظه ها نمی پردازیم.
بنابراین، اساس حیات دنیوی همین آرزوهاست. امام علی علیه السلام به فرزندش یادآور می شود که: «به آرزویت نمی رسی»!
این هشدار یعنی چه؟ اگر آرزوها دست یافتنی نباشند که انسان به آنها دل نمی دهد. و این همه آرزوی گوناگون خودمان و دیگران که به آنها دست می یابیم پس معنی این هشدار چیست که انسان به آرزویش نخواهد رسید. برای روشن شدن مطلب باید توجه داشت که چنان که گفتیم، اساس زندگی و دلخوشی هایش، همین آرزوهایند و انسان همیشه دو نوع آرزو دارد: آرزوهای کوتاه مدت و دراز مدت. معمولاً آن قسمت از آرزوهای کوتاه مدت و یا دراز مدت که انسان به آنها می رسد، جنبه هدف بودن و شورآفرینی خود را از دست می دهد و غالباً انسان به هر آرزویی که می رسد شور و اشتیاقش را نسبت به آن از دست می دهد و موضوع برایش یک امر عادی می گردد و از آن مهم تر اینکه همین آرزوی برآورده شده خود منشأ ده ها آرزوی دیگر واقع می شود. مثلاً اگر جوانی به آرزوی خود، در مورد ازدواج برسد، دیگر این ازدواج برای او عادی شده و در عین حال زمینه آرزوهای متعدد دیگر را فراهم می آورد؛ از قبیل آرزوی داشتن فرزند، خانه دلخواه، امکانات مناسب، شغل آبرومند، و موقعیت اجتماعی.
نکته دوم همان است که علی علیه السلام به دنبال همین مطلب مطرح کرده و به فرزندشان می نویسد: «لحظه ای پس از فرا رسیدن اجل زنده نخواهی ماند».
علی و درس مرگ اندیشی
علی علیه السلام مرگ را حقیقتی می داند که هیچ گونه شوخی و بازی را برنمی تابد، با صدای بلند فرا می خواند و به سرعت ما را پیش می راند. (خطبه 132) در این مسئله جای تردید نیست. آنچه می خواهیم تا حدودی توضیح دهیم، ارتباط مرگ و زندگی است. این موضوع بسیار مهم [یعنی زندگی در ارتباط با مرگ] را بر پایه تعالیم فوق بشری مولا علی علیه السلام، ضمن چند فصل آتی به بحث می گذاریم.
رابطه مرگ اندیشی و عشق به زندگی
1. زندگی زیباست
زندگی برای همه جانداران و به خصوص برای انسان، زیبا و دوست داشتنی است و ارج و منزلت زهد و پرهیز هم از همین جاست؛ یعنی اگر زندگی جاذبه نداشت و لذایذ آن مورد عشق و علاقه انسان نبود، تکلیف به زهد و پرهیز از آن لذت ها معنی و منزلتی نداشت. کسی را به نخوردن سم و کثافت تکلیف نمی کنند و پرهیز انسان هم از سموم و مواد تلخ و ناگوار، یک امر طبیعی است و هیچ کس نمی تواند به این امر افتخار کند و انتظار پاداش و تحسین داشته باشد. بنابراین زندگی و لذت های آن برای همه، زیبا و جاذبه دارند. ارج و منزلت تقوا و پرهیز هم در همین است که انسانی پا بر سر تمایلات و شهواتش می گذارد.
در مورد انفاق پیاپی امام علی علیه السلام به مسکین و یتیم و اسیر، برای نشان دادن اهمیت این کار، قید بسیار لطیفی در آیه مربوطه آمده است که: «غذای خود را با اینکه به آن علاقه داشتند» (انسان: 8) می بخشند. بدیهی است که بخشیدن غذای اضافی و چیزی که آدم دلش نمی خواهد چندان اهمیتی ندارد، این اهمیت دارد که کسی با سه شبانه روز گرسنگی و با تمام میلش به طعام آن را به دیگران ببخشد.
بنابراین، دل دادن انسان به زندگی کاملاً طبیعی است. چنان که افراط در این دلدادگی ـ که ما آن را دنیازدگی می نامیم ـ کاملاً طبیعی است. بعثت انبیا و تلاش اولیا بیشتر متوجه همین هدف است که انسان را از افراط در عشق به دنیا باز دارد. و اصولاً آزمایشی بودن زندگی دنیا از همین جاست؛ یعنی این زندگی در حال عادی فریبنده و جذاب است و انسان ها را از توجه به دنیای دیگر باز می دارد و لذا درگیری انسان با این زندگی جنبه آزمایش دارد؛ یعنی هرکه بتواند خود را از گرفتار شدن به دنیا نجات دهد شایسته پاداش بزرگی است، یعنی حیات جاودان.
2. مرگ اندیشی تنها عامل رهایی از ابتذال
امام علی علیه السلام این نکته ظریف یعنی ابتذال و روزمرگی انسان را در نامه ای چنین توضیح می دهند: «آدمی گاهی از دست یافتن به چیزی، شادمان می گردد که هرگز از دستش نمی رفت، و از چیزی اندوهگین می گردد که هیچگاه اتفاق نخواهد افتاد». (نامه 22)
چه قدر از جریان عادی روزگار دلخوش شده ایم! مانند آمدن بهار و گذشتن پاییز و آب شدن برف و تولد فرزند و پا گرفتن و زبان باز کردن او، به ثمر نشستن باغچه مان و امثال اینها! و چقدر نگران حوادثی بوده ایم که هرگز اتفاق نیفتاده اند. اینها همه نشان دنیازدگی انسان و روزمرگی و ابتذال زندگی اویند.
علی علیه السلام برای پیشگیری از این گونه دنیازدگی و روزمرگی، چنین راهنمایی می فرمایند:
«در هدف هایی که داری برترین هدف این نباشد که به لذتی دست یابی یا انتقامی بگیری، بلکه تلاش کن تا باطلی را از میان برده، حقی را زنده کنی. به آن دل خوش باش که چیزی برای آن دنیا ذخیره کرده ای و از این اندوهگین باش که چیزی در این دنیا بر جا می گذاری. همت خود را متوجه دنیای پس از مرگ بگردان. (نامه 66) ابن عباس اگر از آخرت چیزی به دست آوردی جا دارد که دلخوش باشی و اگر به زیان اخروی دچار شدی جا دارد که اندوهگین شوی، اما آن چه از دنیا به دست بیاوری دل خوشت نکند، و اگر چیزی از دنیای تو کم شود بی تابی نکنی. هم و همت خویش را صرف دنیای پس از مرگ کنی». (نامه 22)
3. مرگ پایان زندگی نیست
انسان با مرگ اندیشی به حیات جاودانه پس از مرگ پی می برد و می داند که حیات با اوصاف و شرایط خوشبختی و بدبختی پس از مرگ نیز ادامه دارد. نه تنها زندگی پس از مرگ همراه با خوشبختی یا بدبختی ادامه می یابد، بلکه جاودانه هم می باشد و لذا باید بیشتر از حیات دنیوی مورد توجه قرار گیرد.
علی علیه السلام در این باره می فرماید:
«آنگاه که فرمان خداوند به ایجاد دگر باره جهان بپیوندد آسمان را به حرکت در آورده و می شکافد و زمین را چنان می لرزاند که کوه ها از جا کنده شده به یکدیگر خورده، از هیبت و سطوت خداوند فرو می پاشند و خداوند انسان ها را از دل خاک بیرون کشیده، پس از آن همه پوسیدگی و پراکندگی، تر و تازه در یک جا فراهم آورد. سپس به حسابشان رسیدگی کرده و اعمال و رفتار آشکار و نهانشان را بررسی می کند و سرانجام آنان را به دو گروه تقسیم می کند: گروهی که آنان را در ناز و نعمت قرار می دهد؛ گروه دیگری که آنان را کیفر داده و به جزای اعمالشان می رساند. اما نیکوکاران را در جوار رحمت خود جای داده و در بهشت برین جاودانه شان می سازد. سرایی که ساکنان آن با کوچ بیگانه اند و از هرگونه آفت و گرفتاری و بیم و ترس، بیماری و خطر و سفر و دردسر در امانند.
اما گنهکاران در بدترین جایگاه قرار گرفته، با غل و زنجیر گردنشان، سر به پا چسبیده، با جامه های آتشین در بر، درون آتشی سوزان و شعله های هراس انگیز. جایگاهی که هرگز راه رهایی ندارد و زنجیر از اسیران آن با هیچ تاوانی برداشته نمی شود. نه آن خانه را خرابی در پیش است و نه ساکنان آن را اجلی پایان بخش زندگی». (خطبه 109)
4. امکان مرگ اندیشی
امام علی علیه السلام می فرماید: «آیا نشانه هایی که از گذشتگان به جای مانده، شما را از دوستی دنیا باز نمی دارد؟ و اگر خردمندید مرگ پدرانتان که در گذشته اند، جای بینایی و پندگرفتن ندارد؟». (خطبه 99)
انسان با نظام ادراکی خود به گونه ای است که می تواند آسان به مرگ اندیشی برسد. برای رهایی از دنیازدگی و صعود از سطح زندگی جانوری امکانات گوناگونی در اختیار انسان هست، از جمله:
الف) تجربه شخصی
علی علیه السلام می فرماید:
مگر شما در جای گذشتگان به سر نمی برید؟ گذشتگانی که عمرشان بیشتر، آثارشان پایدارتر، آرزوهایشان درازتر، افرادشان بیشتر و لشکرشان انبوه تر بود. دنیا را تا حد پرستش دوست می داشتند و بر می گزیدند. اما رخت بربستند و رفتند. بی توشه ای و مرکبی. شنیدند که دنیا، سپر بلای آنان شده باشد یا به گونه ای یاریشان دهد و مهربانیشان کند؟ نه هرگز! بلکه سرانجام دنیا آنان را بر زمین زده، پوست و گوشتشان را درید. با حوادث سخت و مصیبت های گران پست و خوارشان گردانید. دنیا با آن مهربانان به ستیزه برخاست هرچه آنان عشق و ایثار ورزید، جز بی وفایی و کینه ندیدند، همه از دنیا رفتند در حالی که جز گرسنگی توشه ای نداشتند و جز سختی پیش رویشان نبود. سراپا تاریکی و پشیمانی. (خطبه 111)
ب) هشدار انبیا و اولیا
امام علی علیه السلام بر عوامل آگاهی و هوشیاری انسان نسبت به دنیا و آخرت تأکید کرده و می فرمایند:
«اگر چشم بینا داشته باشید، حقیقت پیش چشم شماست و اگر گوش شنوا داشته باشید، از هر سو ندای هدایت بلند است. اگر طالب هدایتید، از هر طرف عوامل هدایت در کارند. سخن بی پرده می گویم که عوامل عبرت و آگاهی از هر سو، بی پرده با شما سخن می گویند. شما را از ناشایستگی و فساد باز می دارند، و بدانید که پیام الهی را پس از فرشتگان، جز از زبان انسان نخواهید شنید». (خطبه 20)
اینک موضع انبیا و اولیا در قبال دنیا و آخرت؛ و چه سرمشقی بهتر و روشن تر از اینها! علی علیه السلام در این باره می فرمایند:
«راه و رسم پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بهترین الگو و سرمشق شماست، ببین چگونه آن حضرت از دنیا کناره گرفت و بدی ها و زشتی ها آن را شناخت. سفره دنیا را از بزم او برچیده، در بزم دیگران گستردند. از پستان دنیا شیر نخورد و با زیورهای آن خود را نیاراست. و اگر خواستید در مرحله دوم موسی کلیم الله را در نظر بگیرید. آنجا که می گفت: «پروردگارا هر خیری به من برسانی نیازمندم.» (قصص: 24) به خدا سوگند خواسته موسی در آن لحظه جز یک تکه نان نبود تا بخورد؛ زیرا که او از سبزه های زمین تغذیه می کرد تا آنجا که بر اثر لاغری سبزی گیاه از پوست شکمش پیدا بود.
اگر می خواهید سومین نفر حضرت داوود را در نظر بگیرید؛ صاحب مزامیر و آوازخوان بهشتیان؛ کسی که از لیف خرما زنبیل می بافت و به اطرافیانش می گفت کدامتان این را می فروشد تا از بهای آن نان جوی تهیه کنیم؟
اگر می خواهید از عیسی بن مریم علیه السلام بگویم که سر بر سنگ می نهاد و پوشش پشمین داشت و نان خشک می خورد. نان خورشش گرسنگی بود و چراغش ماه و پناهگاهش در زمستان شرق و غرب زمین، میوه و گل او علف چهار پایان بود، نه دل به همسری داده بود و نه اندیشه فرزندی داشت، ثروتی نداشت که سرگرمش کند و آز و طمعی نداشت تا به ذلت بیفتد. پاهایش سواری او و دو دستش خدمتکارانش بودند. باز هم راه و رسم زندگی پیامبر اسلام را بنگرید که بهترین سرمشق است، و محبوب ترین بنده خدا کسی است که به راهی رود که پیامبر رفته است. پیامبر اسلام همیشه از دنیا به ناگواری بهره برده و گوشه چشمی به دنبال آن نداشت. لاغرترین پهلو و گرسنه ترین شکم را داشت... بر خاک غذا می خورد، چون بر دکان می نشست، پای افزار خود را خود وصله می زد و جامه اش را با دست خود می دوخت، بر مرکب برهنه سوار می شد. از اینجا می توان فهمید که نباید به دنیا دل داد... وگرنه خطر بدبختی در پیش است. چون محمد راهنمای دنیای دیگر و مژده رسان بهشت و ترساننده از دوزخ بود. وه چه بزرگ است این کرم و احسان خداوند که چنین راهنمایی فرا راه ما قرار داده است. پیشتازی که باید از او پیروی کرد و پیشوایی که باید راه او را برگزید. به خدا سوگند من خود این پیراهن پشمین را آن قدر وصله زدم که از پینه کننده آن شرمسارم. یکی به من گفت آن را دور نمی اندازی؟ گفتم: دست بردار! صبحگاهان کسانی سرافرازند که شب را راه رفته باشند». (خطبه 160)
بدین سان، این بزرگواران با گفتار و کردارشان به ما هشدار می دهند که گرفتار دنیا نشده و به مرگ و دنیای پس از مرگبیندیشیم.
ج) بصیرت باطن
امام علی علیه السلام، در تحلیل انحراف بنی امیه می فرماید: «بنی امیه با نور حکمت درون خود را روشن نساختند و برای دست یافتن به روشنایی های معرفت، نکوشیدند، بلکه زندگی را همچون چهارپایان به سر برده و مانند صخره های سخت، از تعلیم و تربیت بهره نبردند». (خطبه 16)
پس برای آنکه چنین نپندارند که غفلت در این دنیا یک امر عادی است و اندیشیدن به جهان دیگر و دست یافتن به حکمت و معرفت دشوار و غیر ممکن است، می فرماید: «رازهای پنهان بر اهل بصیرت چهره می گشاید و راه حق حتی برای گمراهان نیز روشن است. جهان پس از مرگ بی پرده رو در روی انسان است و همه نشانه های خود را برای هوشیاران و جویندگان حق آشکار نموده است». (همان)
ابن سینا می گوید: «عارفان و اهل معنی در همین دنیا و در پوشش های جسمانی خویش چنانند که گویی جان از تنشان جدا شده و به عالم بالا رفته اند». (ابن سینا، اشارات، نمط 9)
آری این تجربه به تواتر رسیده است که انسان در همین حیات دنیوی می تواند وارد عالم معنی شده و از حیات اخروی آگاه گردد.
علی علیه السلام هم در مواردی از امکان چنین اطلاعی از غیب و عالم پس از مرگ خبر داده است. در موردی می فرماید: «دوستان خداوند، کسانی هستند که برخلاف مردم دنیا که ظاهر را می بینند، آنان باطن دنیا را می بینند و برخلاف مردم که به دنیای زودگذر می پردازند، آنان به جهانی باقی پس از مرگ می پردازند». (نهج البلاغه، حکمت 432)
مرگ، معنا و سامان زندگی
امام علی علیه السلام می فرماید: «به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از بازی بازمی دارد، و فراموشی آخرت، او را نگذارد که سخن حق بر زبان آرد». (خطبه 84)
الف) زندگی زیباست ولی هدف نیست
زندگی دوست داشتنی، زندگی زیباست. هر زنده ای به طور غریزی، برای استمرار زندگی [بقا] تلاش می کند و در مسیر این تلاش هاست که نیازهای زندگی را برآورده، به حیات خود استمرار و دوام بخشند. هیچ زنده ای، در هیچ لحظه ای زندگی را کافی ندانسته و از آن سیر نمی گردد. چنان که مولا علی علیه السلام فرموده است: «انسان از همه چیز سیر و خسته می گردد جز زندگی؛ زیراکه در مرگ لذت و آسایشی نیست. زندگی همانند دانش و فرزانگی است که دل با او می تپد و دیده به یاری او می بیند و گوش در سایه او می شنود. زندگی، هر عطشی را فرو نشانده، و پایه توانگری و سلامت است». (خطبه 133)
آری اگر زندگی نباشد، توانی نیست و لذتی وجود ندارد. این حیات و شعله فروزان آن است که اساس همه گونه تلاش، لذت و توان می باشد. زندگی را دوست می داریم، با تمامی وجودمان و در قلمرو ناخودآگاهی و خودآگاهی مان، در شادی و غم، در سلامت و بیماری، آری حتی در بستر بیماری های سخت و طولانی هم زندگی را دوست می داریم.
اما در نهایت باید توجه داشت برای هر انسان اندیشمندی لازم است که توجه به این نکته ظریف داشته باشد که زندگی زیبا و دوست داشتنی است، اما هدف نیست.
ب) نقش مرگ در فهم زندگی
معروف است می گویند که هر چیز را با ضد آن می توان شناخت. یکی از مصداق های این گفته همین مسئله زندگی ومرگ است: ما عمق زندگی را تنها در سایه توجه به مرگ می فهمیم. اگر زندگی دائمی بود، کمتر کسی به چیز دیگری غیر از خود زندگی توجه می کرد. برای اینکه هرچه از این زندگی بگذرد و هرچه بیشتر با کامیابی همراه باشد، به همان اندازه بیشتر دلچسب و فریبنده خواهد بود. همین انسان نسبت به طول عمرش وابستگی اش به زندگی بیشتر می گردد و پیران بیش از جوانان دل بسته زندگی هستند.
زندگی دنیا و لذت های آن مانند آب شور است که هرچه بیش خورده شود، تشنگی غالب تر گردد. این نکته ظریف را علی علیه السلام در نامه ای به معاویه تذکر می دهد:
«... دنیا انسان را چنان به خود سرگرم می کند که نمی تواند به چیزهای دیگر توجه کند. دنیازدگان هرچه از دنیا کامیاب تر گردند به همان نسبت بر دل بستگی و آزمندیشان افزوده می شود و هرگز به داشته ها دل خوش نکرده، به دنبال چیزهایی خواهد بود که هنوز به دست نیاورده است». (نامه 49)
در این میان آنچه انسان را از دنیازدگی باز داشته و او را به مسائلی بالاتر از زندگی جانوری متوجه می سازد، همین مرگاست و ناپایداری حیات دنیوی. و لذا علی علیه السلام در پایان این نامه و به دنبال تذکر آن نکته ظریف می افزاید: «اما سرانجام کار جز آن نیست که از هرچه دل بسته ای دل برداری و همه رشته ها را پنبه کنی». (همان)
انسان تنها در سایه توجه به مرگ است که در ارزیابی دنیا تجدیدنظر می کند و در نتیجه می تواند خود را از دنیازدگی نجات بخشد؛ چون دنیا با توجه به مرگ ارج و منزلت خود را از دست می دهد.
ج) مرگ اندیشی عامل تعادل و سامان زندگی
این مرگ اندیشی که از مکتب علی می آموزیم، هرگز انسان را به پوچ گرایی و ترک دنیا نمی کشاند. هدف از مرگاندیشی این نیست که انسان از دنیا و لذت های آن به هیچ وجه بهره مند نشود. برای اینکه چنان که بارها یادآور شدیم، پیدایش انسان در این دنیا اقتضا می کند که انسان با این دنیا پیوند داشته باشد، زندگی دنیا را بر اساس سعادت اخروی خود تنظیم کند و این جهان را مزرعه جهان دیگر قرار دهد. در مکتب علی انسان می تواند هم دنیا را داشته باشد هم آخرت را. بنابراین، منظور اصلی از مرگ اندیشی چیزی جز تعدیل زندگی دنیوی و سامان بخشیدن آن نیست. ما نباید دنیا را جانشین آخرت سازیم یا با فکر آخرت حیات دنیوی را نادیده بگیریم، بلکه باید این دو را در ارتباط با یکدیگر در نظر گرفته، دنیا را تا آنجا که به سعادت آخرت آسیب نزند، داشته باشیم. علی علیه السلام می فرماید: «آن کس که از دنیا به مقدار کم قناعت کند، زمینه ایمنی خود را فراهم آورده است، و آن کس در بهره مندی از دنیا افراط کند، به نابودی خود کوشیده است». (خطبه 111)
علی علیه السلام در نامه ای در مورد اعتدال در زندگی چنین نوشت: «ای بندگان خدا! به هوش باشید. دنیا و آخرت، هر دو را بردند. با اهل دنیا زندگی دنیوی را به سر بردند، اما در بی بهره گی از آخرت به سرنوشت آنها دچار نشدند. در بهترین خانه های دنیا ساکن شده، از بهترین خوراکی ها خوردند، در لذت های اهل دنیا شریک شده و سهم خود را از دنیا فراموش نکردند و سرانجام از این جهان با زاد و توشه فراوان و تجارتی پر سود به جهان باقی رفتند. لذت پارسایی را در همین دنیا چشیدند و یقین کردند که فردای قیامت در نزد خدایند. به هرچه درخواست کنند می رسند و به هر لذتی که آرزو کنند دست می یابند». (نامه27)
به عبارت دیگر، منظور از مرگ اندیشی، چیزی جز این نیست که انسان با زندگی متعادل و تنظیم شده دنیوی خود، در عین برخورداری از حیات دنیوی و لذایذ آن، به حیات معنوی و اخروی خود نیز بیندیشد و توشه بردارد. علی علیه السلام پس از یک بیان نسبتاً مفصل و رسا در بی اعتباری دنیا و غفلت انسان و بی توجهی او به این همه عوامل عبرت آموزی؛ نقش مرگ را در حیات دنیوی انسان، چنین مطرح می کنند:
«هوشیارانه مرگ را که اساس کامجویی شما را فرو می پاشد و اسباب تلخ کامی شما را فراهم می آورد و آرزوهای شما را بر باد می دهد، هنگام قصد کار خلاف فراموش نکنید و از خداوند برای انجام واجبات و سپاس نعمت هایش یاری جویید». (خطبه 99)
در بیان فوق، علی علیه السلام برای تنظیم حیات دنیوی به گونه ای که انسان بتواند شکرگزار بوده و واجبات و محرمات را رعایت کند، دو عامل مؤثر می داند: مرگ اندیشی؛ یاد خدا و استعانت از او.1
با اقتباس از مقاله »مرگ اندیشی»، قبسات، ش 19، با (حذف و تلخیص)
مرگ
مرگ اندیشی
شوق مرگ